فیک تهیونگ ( عشق+بی انتها) ادامه P43
هیناه
ساعت 10 شده بود و من یک ساعتم نتونسته بودم بخوام پتو پیچ شده بودمو نشسته بودم وسط خونه ، یتسه هم نزدیکای صبح به زور فرستادم تا بره بخوابه ، با این حال هنوز بر این باور بودم که یکم که بگذره خوب میشم.
صدای زنگ در به صدا در اومد ، مطمئنم تهیونگه ، برای اینکه یتسه با صدای زنگ بیدار نشه سریع رفتم سمت در و بازش کردم ، پتو هنوز دورم بود و موهامم که به هم ریخته..
بیچاره با دیدنم تعجب کرد
_مگه نگفتم آماده باشی
_نمیخوام نمیام
خواستم برگردم برم که بلندم کرد از روی زمین بغلم کرد ، برای اینکه نیوفتم دستامو دوره گردنش حلقه کردم اما دست و پا زنان درحال اعتراض بودم
_بزارم زمین مگه زوره نمیخوام بیام
_هیناه فقط ساکت باش
گذاشتم تو ماشین و درو بست خودشم سریع سوار شد و قفل در ها رو زد
_چیکار میکنی
_جلوگیری از فراره کودک
_کودک ؟!
همون طور دست به فرمون و نگاهش به جلوش بود گفت : همونی که کنارم نشسته
با اخم رو ازش گرفتم که دستمو گرفت بین مشتش و گذاشت روی پاش.
همین که رسیدیم خیلی خلوت بود سریع داخل رفتیم طبق معمول چندتا دارو تجویز کرد...
_دیدی ؟ فقط یه سرماخوردگی سادست
_ولی تو داری از دست میری با همین سادگیش
_من..
_با من بحث نکن
با اخم نگاش کردم که گفت : با اخم به من نکن..چون ممکنه کار دستت بدم
ساعت 10 شده بود و من یک ساعتم نتونسته بودم بخوام پتو پیچ شده بودمو نشسته بودم وسط خونه ، یتسه هم نزدیکای صبح به زور فرستادم تا بره بخوابه ، با این حال هنوز بر این باور بودم که یکم که بگذره خوب میشم.
صدای زنگ در به صدا در اومد ، مطمئنم تهیونگه ، برای اینکه یتسه با صدای زنگ بیدار نشه سریع رفتم سمت در و بازش کردم ، پتو هنوز دورم بود و موهامم که به هم ریخته..
بیچاره با دیدنم تعجب کرد
_مگه نگفتم آماده باشی
_نمیخوام نمیام
خواستم برگردم برم که بلندم کرد از روی زمین بغلم کرد ، برای اینکه نیوفتم دستامو دوره گردنش حلقه کردم اما دست و پا زنان درحال اعتراض بودم
_بزارم زمین مگه زوره نمیخوام بیام
_هیناه فقط ساکت باش
گذاشتم تو ماشین و درو بست خودشم سریع سوار شد و قفل در ها رو زد
_چیکار میکنی
_جلوگیری از فراره کودک
_کودک ؟!
همون طور دست به فرمون و نگاهش به جلوش بود گفت : همونی که کنارم نشسته
با اخم رو ازش گرفتم که دستمو گرفت بین مشتش و گذاشت روی پاش.
همین که رسیدیم خیلی خلوت بود سریع داخل رفتیم طبق معمول چندتا دارو تجویز کرد...
_دیدی ؟ فقط یه سرماخوردگی سادست
_ولی تو داری از دست میری با همین سادگیش
_من..
_با من بحث نکن
با اخم نگاش کردم که گفت : با اخم به من نکن..چون ممکنه کار دستت بدم
۸.۸k
۰۴ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.