مافیای سختگیر part 31
( بچهها اول پارت ۳۰ را لایک کنید بعد بیایید این را بخونید )
ا.ت ویو
همینجوری گرم حرف زدن بودیم که یهو مینسو گفت رسیدیم با هم از ماشین پیاده شدیم و رفتیم سمت پاساژ
ا.ت : بیا بریم اون طرف
مینسو : باشه
( ا.ت و مینسو دارن لباس ها را نگاه میکنن )
ا.ت : مینسو این خیلی قشنگه نه
مینسو: خیلی بیا برو بپوشش
ا.ت : باشه پس من میرم پرو
مینسو : باشه
ا.ت ویو
با مینسو کلی چیز خریدیم . رفتیم صندوق تا حساب کنیم مینسو گفت تو بیرون منتظر باش تا من حساب کنم منم گفتم باشه و از پاساژ اومدم بیرون وقتی اومدم بیرون یهو یونا را دیدم که یه پسر را داشت میبوسید . گوشیم را برداشتم و ازشون یه عکس گرفتم تا به کوک نشون بدم . بعد از چند مین مینسو اومد و باهم سوار ماشین شدیم و راه افتادیم سمت خونه .چون بهش گفته بودم قبل از ۸ باید خونه باشم . مینسو من را دم در خونه پیاده کرد . به ساعت نگاه کردم و دیدم هشته . رفتم سمت در و در را زدم اما هیشکی جواب نداد پس با کلید رفتم داخل و چند بار کوک را صدا زدم و دیدم هیچ کس جواب نداد فهمیدم که کوک خونه نیست . رفتم داخل اتاقم و خرید ها را گذاشتم و با گوشیم به کوک زنگ زدم اما جواب نداد . با خودم گفتم که پیداش میشه . از اتاق اومدم بیرون و رفتم پایین و تلویزیون رو روشن کردم و نشستم پاش
کوک ویو
رسیدیم بار به افرادم گفتم که وقتی رفتیم داخل پخش بشن . با مایکل رفتیم داخل بار بوی سیگار و الکل همه جا را پر کرده بود . با مایکل رفتیم تا اسلحه ها را بگیریم. رفتیم داخل اتاق ۱۰۳ و با رییس اسلکه ها داشتم حرف میزدم. بعد از چند مین که با هم به توافق رسیدیم با مایکل از اتاق اومدیم بیرون و رفتیم نشستیم و من یه ۸۰ درصدی سفارش دادم و بعد از چند مین برام اوردن
( چند ساعت بعد)
کوک ویو
مست بودم . به مایکل گفتم که ساعت چنده که گفت 1 بهش گفتم که بریم و گفت باشه . با مایکل سوار ماشین شدیم و راه افتادیم سمت خونه. کلید را انداختم داخل در و در را باز کردم و دیدم ا.ت روی کاناپه نشسته و انگار عصبانیه
ا.ت : میدونی ساعت چنده
کوک : ارهه ( مست )
ا.ت : این وقت شب کجا بودی
کوک : به تو ربطی نداره ( مست )
ا.ت : ( نیشخند) چیا به من ربط نداره کوک من همسرتم
کوک : ا.ت امشب حال و حوصله ی دعوا را ندارم پس گمشو داخل اتاقت ( یکم مست و عصبانی)
ا.ت : نمیرم میخوای چیکار کنی من زنتم ( بغض )
کوک : تو زن من نیستی من با تو روی اجبار ازدواج کردم چند بار باید این را بگم من یکی دیگه را دوست دارم بفهم ( بلند و مست )
ا. ت : باشه ... حالا که من را نمیخوای.. میرم ( بغض و ناراحت)
کوک : بدو سریع تر ( مست )
( ا.ت پالتوش را برداشت و رفت )
ا.ت ویو
با کوک بحثم شد و اون بهم گفت که با اجبار با من ازدواج کرده و اون هنوز یونا را دوست داره بغض کل گلوم را گرفته بود بهش گفتم که میریم و گفت سریع تر پالتوم را برداشتم و از خونه رفتم بیرون یه اسنپ گرفتم و تصمیم گرفتم برگ سمت خونه ی مینسو ........
پارت ۳۱تموم شد ⭐❤️🥰😘🙃
بچه ها می خوام شرط بزارم 🪽🤍✨🌸
لطفاً حمایییییتتتت کنید ☺️❤️🙃🌹❤️
امیدوارم خوشتون بیاد ✨🫠🪐🥹✨🥲
شرط :
لایک :35
کامنت : 15
ا.ت ویو
همینجوری گرم حرف زدن بودیم که یهو مینسو گفت رسیدیم با هم از ماشین پیاده شدیم و رفتیم سمت پاساژ
ا.ت : بیا بریم اون طرف
مینسو : باشه
( ا.ت و مینسو دارن لباس ها را نگاه میکنن )
ا.ت : مینسو این خیلی قشنگه نه
مینسو: خیلی بیا برو بپوشش
ا.ت : باشه پس من میرم پرو
مینسو : باشه
ا.ت ویو
با مینسو کلی چیز خریدیم . رفتیم صندوق تا حساب کنیم مینسو گفت تو بیرون منتظر باش تا من حساب کنم منم گفتم باشه و از پاساژ اومدم بیرون وقتی اومدم بیرون یهو یونا را دیدم که یه پسر را داشت میبوسید . گوشیم را برداشتم و ازشون یه عکس گرفتم تا به کوک نشون بدم . بعد از چند مین مینسو اومد و باهم سوار ماشین شدیم و راه افتادیم سمت خونه .چون بهش گفته بودم قبل از ۸ باید خونه باشم . مینسو من را دم در خونه پیاده کرد . به ساعت نگاه کردم و دیدم هشته . رفتم سمت در و در را زدم اما هیشکی جواب نداد پس با کلید رفتم داخل و چند بار کوک را صدا زدم و دیدم هیچ کس جواب نداد فهمیدم که کوک خونه نیست . رفتم داخل اتاقم و خرید ها را گذاشتم و با گوشیم به کوک زنگ زدم اما جواب نداد . با خودم گفتم که پیداش میشه . از اتاق اومدم بیرون و رفتم پایین و تلویزیون رو روشن کردم و نشستم پاش
کوک ویو
رسیدیم بار به افرادم گفتم که وقتی رفتیم داخل پخش بشن . با مایکل رفتیم داخل بار بوی سیگار و الکل همه جا را پر کرده بود . با مایکل رفتیم تا اسلحه ها را بگیریم. رفتیم داخل اتاق ۱۰۳ و با رییس اسلکه ها داشتم حرف میزدم. بعد از چند مین که با هم به توافق رسیدیم با مایکل از اتاق اومدیم بیرون و رفتیم نشستیم و من یه ۸۰ درصدی سفارش دادم و بعد از چند مین برام اوردن
( چند ساعت بعد)
کوک ویو
مست بودم . به مایکل گفتم که ساعت چنده که گفت 1 بهش گفتم که بریم و گفت باشه . با مایکل سوار ماشین شدیم و راه افتادیم سمت خونه. کلید را انداختم داخل در و در را باز کردم و دیدم ا.ت روی کاناپه نشسته و انگار عصبانیه
ا.ت : میدونی ساعت چنده
کوک : ارهه ( مست )
ا.ت : این وقت شب کجا بودی
کوک : به تو ربطی نداره ( مست )
ا.ت : ( نیشخند) چیا به من ربط نداره کوک من همسرتم
کوک : ا.ت امشب حال و حوصله ی دعوا را ندارم پس گمشو داخل اتاقت ( یکم مست و عصبانی)
ا.ت : نمیرم میخوای چیکار کنی من زنتم ( بغض )
کوک : تو زن من نیستی من با تو روی اجبار ازدواج کردم چند بار باید این را بگم من یکی دیگه را دوست دارم بفهم ( بلند و مست )
ا. ت : باشه ... حالا که من را نمیخوای.. میرم ( بغض و ناراحت)
کوک : بدو سریع تر ( مست )
( ا.ت پالتوش را برداشت و رفت )
ا.ت ویو
با کوک بحثم شد و اون بهم گفت که با اجبار با من ازدواج کرده و اون هنوز یونا را دوست داره بغض کل گلوم را گرفته بود بهش گفتم که میریم و گفت سریع تر پالتوم را برداشتم و از خونه رفتم بیرون یه اسنپ گرفتم و تصمیم گرفتم برگ سمت خونه ی مینسو ........
پارت ۳۱تموم شد ⭐❤️🥰😘🙃
بچه ها می خوام شرط بزارم 🪽🤍✨🌸
لطفاً حمایییییتتتت کنید ☺️❤️🙃🌹❤️
امیدوارم خوشتون بیاد ✨🫠🪐🥹✨🥲
شرط :
لایک :35
کامنت : 15
۴۵.۸k
۱۸ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.