Love warning
part: 17
ویو کوک: داشت رو مخم میرفت که دست مشت شدم رو فرود اواردم روی صورتش و حرفش قط شد
-چه. مرگت شده
کوک: سعی کن به مال من دست درازی نکنی حالا گمشو بیرون(داد و عصبی)
(مرده میره)
ویو لیا: وقتی دیدم دارن با هم بحث میکنن رفتم داخل اشپز خانه تا جلوی چشم اون نباشم داشتم از داخل اشپز خانه زیر چشمی نگاه میکردم وقتی مرده بیرون رفت اون دستشو برد توی موهاش و کوسنی که روی کاناپه بود رو سمت در پرت کرد یهو چرخید به سمت من و گفت
ویو کوک: نمیدونم چرا اصابم به خاطر لیا خورد شد اصن چرا باید خورد بشه دیدم لیا داره از داخل آشپزخانه نگاهم میکنه گفتم
کوک: تو چرا اونجایی گمشو بریم( سرد و داد)
ویو لیا: رفتیم بیرون تا سوار ماشین بشیم بهم گفت جلو بشینم با اینکه دلم نمیخواست ولی چیزی نگفتم و رفتم نشستم چند دقیقه ای گذشت وگفت
کوک:یه لباس بهتر پیدا نمیشد بپوشی گیر دادی به این(عصبی)
لیا: ولی خودت اینو انتخاب کردی
ویو کوک: داشت راس میگفت اون موقع که انتخاب کردم حس کردم تو تن لیا خوشگل میشه اَهه چرا دارم به لیا فکر میکنم گفتم
کوک:.... چرا داری جواب سر بالا میدی... خیلی پرو شدی
لیا: اییی....(دلش درد میگیره)
کوک: دلدرد داری
لیا: اخ... اره
کوک: حقته....
لیا: بیرحم( زیر لب)
کوک: شنیدم
لیا: گفتم که بشنوی
کوک: اون گوشی رو بر دار....شمارم داخلش هست... ولی ببین اگه شماره ی خانوادتون بگیری و چرت و پرت بگی خونت پای خودته قبل از اینکه بتونن زندت رو ببینن مُردی... هر غلطی بخوای با اون گوشی کنی میفهمم چون به گوشی من وصله...... در ضمن اونجا درست رفتار میکنی و جوری رفتار کن که انگار نامزدیم. خودت میفهمی باید چطوری رفتار کنی.....
لیا: ب.اش....
لیا:... من اسمت نمیدونم
کوک:....
ادامه دارد....
ویو کوک: داشت رو مخم میرفت که دست مشت شدم رو فرود اواردم روی صورتش و حرفش قط شد
-چه. مرگت شده
کوک: سعی کن به مال من دست درازی نکنی حالا گمشو بیرون(داد و عصبی)
(مرده میره)
ویو لیا: وقتی دیدم دارن با هم بحث میکنن رفتم داخل اشپز خانه تا جلوی چشم اون نباشم داشتم از داخل اشپز خانه زیر چشمی نگاه میکردم وقتی مرده بیرون رفت اون دستشو برد توی موهاش و کوسنی که روی کاناپه بود رو سمت در پرت کرد یهو چرخید به سمت من و گفت
ویو کوک: نمیدونم چرا اصابم به خاطر لیا خورد شد اصن چرا باید خورد بشه دیدم لیا داره از داخل آشپزخانه نگاهم میکنه گفتم
کوک: تو چرا اونجایی گمشو بریم( سرد و داد)
ویو لیا: رفتیم بیرون تا سوار ماشین بشیم بهم گفت جلو بشینم با اینکه دلم نمیخواست ولی چیزی نگفتم و رفتم نشستم چند دقیقه ای گذشت وگفت
کوک:یه لباس بهتر پیدا نمیشد بپوشی گیر دادی به این(عصبی)
لیا: ولی خودت اینو انتخاب کردی
ویو کوک: داشت راس میگفت اون موقع که انتخاب کردم حس کردم تو تن لیا خوشگل میشه اَهه چرا دارم به لیا فکر میکنم گفتم
کوک:.... چرا داری جواب سر بالا میدی... خیلی پرو شدی
لیا: اییی....(دلش درد میگیره)
کوک: دلدرد داری
لیا: اخ... اره
کوک: حقته....
لیا: بیرحم( زیر لب)
کوک: شنیدم
لیا: گفتم که بشنوی
کوک: اون گوشی رو بر دار....شمارم داخلش هست... ولی ببین اگه شماره ی خانوادتون بگیری و چرت و پرت بگی خونت پای خودته قبل از اینکه بتونن زندت رو ببینن مُردی... هر غلطی بخوای با اون گوشی کنی میفهمم چون به گوشی من وصله...... در ضمن اونجا درست رفتار میکنی و جوری رفتار کن که انگار نامزدیم. خودت میفهمی باید چطوری رفتار کنی.....
لیا: ب.اش....
لیا:... من اسمت نمیدونم
کوک:....
ادامه دارد....
۱۱.۹k
۲۳ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.