پارت 13 وقتی برادر ناتنیت بود
فردا ویو
ا. ت : داداش من امادم باشو بریم
جونگ کوک : منم امادم تهیو
تهیونگ :بد شدم
جونگ کوک : داداش منو ببین با کت و شلوار چه جیگری شده شماره میدی
تهیونگ :اقا برو مزاهم نشو
بعد سه تایی خندیدم
ا. ت :باید وایسیم
جونگ کوک : اخ
ا. ت : چیشد
جونگ کوک : تهیونگ از پام نیشکونم گرفت ( کیوت)
ا. ت : تهیونگ
تهیونگ :جان
ا. ت، :مرض داری
تهیونگ :اهمو
ا. ت، : بزنم
جکسون : اوه سلام ا. ت
ا. ت : فاک تو اینجا چیکار میکنی
جکسون :پدرم بهم گفت بیام به شما نقشه رو بگم
جونگ کوک و ا. ت :وادفاک
تهیونگ، :جکسون گچطوری
جکسون، :خوبم تو چی
تهیونگ*: منم
جونگ کوک :شما همو میشناسین
تهیونگ و جکسون:بله (ولی جکسون با سردی گفت)
ا. ت : جونگ کوک میخوای بگی وادافاک
جونگ کوک :، اهوم باهم بگیم
ا. ت : بیگم
جونگ کوک و ا. ت : وادافاک
جکسون ( بچه همه ی حرف های جکسون سرده) : یادم رفت بگم میاین نقشه رو بگم
جونگ کوک ویو
جکسون داشت نقشه رو توضیح میداد دیدم داره با باسن ا. ت بازی میکنه
جونگ کوک : داری جلو دوست پسرش با باسنش بازی میکنی
جکسون : از قدیم گفتن تو کار بعیه دخالت نکن
جونگ کوک :من دخالت کردم ( با داد)
جکسون : ار ه تو عه ( پوز خند)
جونگ کوک : به قول خودم پوزخند نزن چون الان یه مشت میاد تو دهنت
جونگ کوک میخواست مشت بزنه تو دهن جکسون ولی ا.ت نزاشت
جونگ کوک : ولم کن
اا. ت : نمیکنم ( با عربده)
جکسون : خوب
جونگ کوک و ا. ت : تو خفخ
جکسون : اوک من اصلا حرف نزدم
پدر جکسون : میشه دعوا نکنید
همه :یا ابلفض شما کی اومدین
پدر جکسون : همین الان
پدر جکسون : خوب ون ها امادن بریم
همه :برین
بیا پایین
تر
تر
تر
رسیدیم
ا. ت : اینجاست
پدر جکسون، : بله اینجاست
جکسون : منو اکیپم از پشت میریم شما 3 تا و این بادیگار ها که 5 نفرن از جلو میرین
همه : اوک
ا. ت ویو
داشتم شلیک میکردم گلوله هام تموم شد مجبور شدم با اون کسایی که تفنگ ندارن با جاقو بجنگم رفتم جلو داشتم میجنگیدم که دیدم یکی گفت ا. ت عقبت برگشتم دیدم یکی داره میدعه طرفم یه زره چشمامو تیز کردم دیدم جونگ کوک بلند گف
جونگ کوک : فرار کنید بمب کار گذاشتم
من نرفتم داشتم دنبال تهیونگ میگشتم پیداش کردم پاش گلوله خورده یکی هم بالا سرش اسلحه گرفت گفتم
ا. ت :نکن ( با عربده)
شریگ باباش : اوه نکنم
ا. ت : میدنم بابام بهت بده کاره ولی ببین اگه بگوشیش منم باید بگوشی
بمممممممممممن ( صدا انفجار)
جونگ کوک ویو
دیدم هم تهیونگ هم ا. ت نیومدن بعد صدا انفجار شنیدم نزدیک بود گریه کنم ولی ترکید بغضم
جونگ کوک : بیاین بریم ببینیم زنده ان ( با گریه)
جکسون : جونگ کوک میدونم الان نگران ا.ت خستی ولی هیچ کس نمیتونه از این انفجار جون سالم به در ببره
جونگ کوک : من باید برم ولم کنید ( با گریه)
( بچم 🤧)
جکسون : جونگ کوک بس کن
ویو ا. ت
دیگه نفهمیدن چی شد ولی صدا اصلا نمیشنویدم فقط میدیم تهیونگ داره میاد پیشم
تهیونگ : ا.ت خوبی
ا.ت : تهیونگ من نمیشنوم
تهیونگ، :منم بیا بریم
تهیونگ براید ا. ت رو بغل کرد لنگ لنگ میرفت
تهیونگ : کمک کسی اینجا نیست
جکسون : چی شما اینجاید
تهیونگ : اره زنده ایم ا. ت حالش خوب نیست
جکسون : جونگ کوکم حالش خوب نیست همش گریه میکنه
تهیونگ : جونگ کوک بیا اینم ابجیت اخ
جونگ کوک : تهیونگ خوبی ا. ت خوبی
ا. ت : اخ من خوبم
تهیونگ : منم
جکسون : تهیونگ پات داره خون میاد
تهیونگ : فقط یه گوله هست
ا. ت : داداش خوبی
یه دفعه.....
پایان پارت 13
شرط
فالو 14
کامنت 14
ا. ت : داداش من امادم باشو بریم
جونگ کوک : منم امادم تهیو
تهیونگ :بد شدم
جونگ کوک : داداش منو ببین با کت و شلوار چه جیگری شده شماره میدی
تهیونگ :اقا برو مزاهم نشو
بعد سه تایی خندیدم
ا. ت :باید وایسیم
جونگ کوک : اخ
ا. ت : چیشد
جونگ کوک : تهیونگ از پام نیشکونم گرفت ( کیوت)
ا. ت : تهیونگ
تهیونگ :جان
ا. ت، :مرض داری
تهیونگ :اهمو
ا. ت، : بزنم
جکسون : اوه سلام ا. ت
ا. ت : فاک تو اینجا چیکار میکنی
جکسون :پدرم بهم گفت بیام به شما نقشه رو بگم
جونگ کوک و ا. ت :وادفاک
تهیونگ، :جکسون گچطوری
جکسون، :خوبم تو چی
تهیونگ*: منم
جونگ کوک :شما همو میشناسین
تهیونگ و جکسون:بله (ولی جکسون با سردی گفت)
ا. ت : جونگ کوک میخوای بگی وادافاک
جونگ کوک :، اهوم باهم بگیم
ا. ت : بیگم
جونگ کوک و ا. ت : وادافاک
جکسون ( بچه همه ی حرف های جکسون سرده) : یادم رفت بگم میاین نقشه رو بگم
جونگ کوک ویو
جکسون داشت نقشه رو توضیح میداد دیدم داره با باسن ا. ت بازی میکنه
جونگ کوک : داری جلو دوست پسرش با باسنش بازی میکنی
جکسون : از قدیم گفتن تو کار بعیه دخالت نکن
جونگ کوک :من دخالت کردم ( با داد)
جکسون : ار ه تو عه ( پوز خند)
جونگ کوک : به قول خودم پوزخند نزن چون الان یه مشت میاد تو دهنت
جونگ کوک میخواست مشت بزنه تو دهن جکسون ولی ا.ت نزاشت
جونگ کوک : ولم کن
اا. ت : نمیکنم ( با عربده)
جکسون : خوب
جونگ کوک و ا. ت : تو خفخ
جکسون : اوک من اصلا حرف نزدم
پدر جکسون : میشه دعوا نکنید
همه :یا ابلفض شما کی اومدین
پدر جکسون : همین الان
پدر جکسون : خوب ون ها امادن بریم
همه :برین
بیا پایین
تر
تر
تر
رسیدیم
ا. ت : اینجاست
پدر جکسون، : بله اینجاست
جکسون : منو اکیپم از پشت میریم شما 3 تا و این بادیگار ها که 5 نفرن از جلو میرین
همه : اوک
ا. ت ویو
داشتم شلیک میکردم گلوله هام تموم شد مجبور شدم با اون کسایی که تفنگ ندارن با جاقو بجنگم رفتم جلو داشتم میجنگیدم که دیدم یکی گفت ا. ت عقبت برگشتم دیدم یکی داره میدعه طرفم یه زره چشمامو تیز کردم دیدم جونگ کوک بلند گف
جونگ کوک : فرار کنید بمب کار گذاشتم
من نرفتم داشتم دنبال تهیونگ میگشتم پیداش کردم پاش گلوله خورده یکی هم بالا سرش اسلحه گرفت گفتم
ا. ت :نکن ( با عربده)
شریگ باباش : اوه نکنم
ا. ت : میدنم بابام بهت بده کاره ولی ببین اگه بگوشیش منم باید بگوشی
بمممممممممممن ( صدا انفجار)
جونگ کوک ویو
دیدم هم تهیونگ هم ا. ت نیومدن بعد صدا انفجار شنیدم نزدیک بود گریه کنم ولی ترکید بغضم
جونگ کوک : بیاین بریم ببینیم زنده ان ( با گریه)
جکسون : جونگ کوک میدونم الان نگران ا.ت خستی ولی هیچ کس نمیتونه از این انفجار جون سالم به در ببره
جونگ کوک : من باید برم ولم کنید ( با گریه)
( بچم 🤧)
جکسون : جونگ کوک بس کن
ویو ا. ت
دیگه نفهمیدن چی شد ولی صدا اصلا نمیشنویدم فقط میدیم تهیونگ داره میاد پیشم
تهیونگ : ا.ت خوبی
ا.ت : تهیونگ من نمیشنوم
تهیونگ، :منم بیا بریم
تهیونگ براید ا. ت رو بغل کرد لنگ لنگ میرفت
تهیونگ : کمک کسی اینجا نیست
جکسون : چی شما اینجاید
تهیونگ : اره زنده ایم ا. ت حالش خوب نیست
جکسون : جونگ کوکم حالش خوب نیست همش گریه میکنه
تهیونگ : جونگ کوک بیا اینم ابجیت اخ
جونگ کوک : تهیونگ خوبی ا. ت خوبی
ا. ت : اخ من خوبم
تهیونگ : منم
جکسون : تهیونگ پات داره خون میاد
تهیونگ : فقط یه گوله هست
ا. ت : داداش خوبی
یه دفعه.....
پایان پارت 13
شرط
فالو 14
کامنت 14
۶۵.۱k
۲۶ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.