پارت 21
پارت 21
نامجون ویو
بعد از اوردن سودا ها شروع کردیم به خوردن چقدر خوشمزه بود تاحالا سودا به این خوشمزگی نخورده بودم پس پرسیدم
نامجون : اینجا خودتون سودا درست میکنید؟
ا/ت : آره چطور
نامجون : آخه خیلی خوشمزس
ا/ت : اگه میخوای میتونی بازم ببری
نامجون: نه نمیخوام ببرم بازم منو میاری اینجا دیگه مگه نه؟
ا/ت یه خنده ی بلندی کرد و گفت
ا/ت : البته چرا که نه
نامجون : راستی چند روز پیش رفته بودم بیرون که یه دختره که سوار موتور بود رو دیدم گفتم که بیاد با هم مسابقه بزاریم و اون برد
ا/ت ویو
یعنی چی اون نامجون بود؟ باورم نمیشه من با نامجون مسابقه دادم چه باحال
ا/ت : اون تو بودی؟
نامجون : آره
ا/ت : باورم نمیشه تو باختی
نامجون : آره و اون روز گفتی طلبم و میخواستم بگم که الان چی میخوای؟ چون به هر حال آدم بد قولی نیستم لبخند ملیح
ا/ت : خب حالا که اینطوری شد میخوام تو موتورو تا خونت برونی
نامجون با چشمای گرد پرسید
نامجون : چی؟
ا/ت : نشنیدی میگم باید تا خونه خودت موتورو برونی
نامجون : من اولین بارمه که سوار میشم بعد میخوای برونم؟
ا/ت : هیچ کاری نشد نداره
نامجون : نمیشه یه چیز دیگه بخوای؟
ا/ت : نه تو گفتی هر چی من بگم لازم نیست زیاد تند بری فقط بتونی بری کافیه
نامجون : اگه جونتو دوست داری ول کن
ا/ت بلند خندید و گفت: همینی که هست
نامجون : خب چاره ای نیست پس بهم یاد بده
ا/ت: با کمال میل
بعد هم رفتیم سمت موتور هر چی که لازم بود رو بهش گفتم بعد هم پشتش نشستم تا بره
ا/ت: خب منتظریما
نامجون : خب روشنش کردم ع داره راه میره وای تعادل نداره
اینو که گفت موتور داشت چپ میشد ولی من با پا نگهش داشتم در گوش نامجون گفتم
نامجون ویو
بعد از اوردن سودا ها شروع کردیم به خوردن چقدر خوشمزه بود تاحالا سودا به این خوشمزگی نخورده بودم پس پرسیدم
نامجون : اینجا خودتون سودا درست میکنید؟
ا/ت : آره چطور
نامجون : آخه خیلی خوشمزس
ا/ت : اگه میخوای میتونی بازم ببری
نامجون: نه نمیخوام ببرم بازم منو میاری اینجا دیگه مگه نه؟
ا/ت یه خنده ی بلندی کرد و گفت
ا/ت : البته چرا که نه
نامجون : راستی چند روز پیش رفته بودم بیرون که یه دختره که سوار موتور بود رو دیدم گفتم که بیاد با هم مسابقه بزاریم و اون برد
ا/ت ویو
یعنی چی اون نامجون بود؟ باورم نمیشه من با نامجون مسابقه دادم چه باحال
ا/ت : اون تو بودی؟
نامجون : آره
ا/ت : باورم نمیشه تو باختی
نامجون : آره و اون روز گفتی طلبم و میخواستم بگم که الان چی میخوای؟ چون به هر حال آدم بد قولی نیستم لبخند ملیح
ا/ت : خب حالا که اینطوری شد میخوام تو موتورو تا خونت برونی
نامجون با چشمای گرد پرسید
نامجون : چی؟
ا/ت : نشنیدی میگم باید تا خونه خودت موتورو برونی
نامجون : من اولین بارمه که سوار میشم بعد میخوای برونم؟
ا/ت : هیچ کاری نشد نداره
نامجون : نمیشه یه چیز دیگه بخوای؟
ا/ت : نه تو گفتی هر چی من بگم لازم نیست زیاد تند بری فقط بتونی بری کافیه
نامجون : اگه جونتو دوست داری ول کن
ا/ت بلند خندید و گفت: همینی که هست
نامجون : خب چاره ای نیست پس بهم یاد بده
ا/ت: با کمال میل
بعد هم رفتیم سمت موتور هر چی که لازم بود رو بهش گفتم بعد هم پشتش نشستم تا بره
ا/ت: خب منتظریما
نامجون : خب روشنش کردم ع داره راه میره وای تعادل نداره
اینو که گفت موتور داشت چپ میشد ولی من با پا نگهش داشتم در گوش نامجون گفتم
۹۴.۵k
۳۱ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.