پارت ۱۰
پارت ۱۰
******
رفتم دفتر تهیونگ و داشتم باهاش حرف میزم و گفتم
+ تهیونگ من واقعا متاسفم من آخر هفته نمی تونم بیام
ولی تهیونگ حتی جوابم رو هم نداد تهیونگ بی صبرانه منتظر آخر هفته بود ولی من الان زیر قولم زدم
× منو مسخره کردی
+ این چه حرفیه تهیونگ من .. من فهمیدم خیلی کار رو سرم ریخته
بلند شدم رفتم سمت در
× مهم نیست منم کار دارم
منم رفتم بعد درو پست سرم محکم بستم رفتم خونه روی کاناپه نشستم دستمو به سرم رسوندم و مو هامو کشیدم
+ چراااا چراااا این کارو کردم ، نباید به حرف یه روانی گوش میکردم ، نباید این کا رو می کردم بخاطر اون تهیونگ ازم دلخور شد ؛ حالا چیکار کنم
*****
سعی کردم همه عصبانیتم رو توی چهرم مشخص کنم درو بدون آگاهی باز کردی و بدون نگاه به جانگکوک روی صندلی نشستی
- یکی اینجا بد اخلاق شده
+ جناب جانگ کوک بهتره بیاید بشینید و ادامه داستانتون رو تعریف کنید وقت ندارم
- کی باعث شده دکترمون انقدر عصبانی باشه
حرفی نزدم و مشغول در آوردن ورقه ها ی مورد نظر شدم جانگ کوک دستش رو چونم گذاشت و به چشمام نگاه کرد :
- یه بار دیگه می پرسم ؛ کی باعث شده انقدر آشفته بشی ؟
دست خودم نبود ؛ دوباره اون مردمک های سیاه وادارم می کرد که حرف بزنم
+ تو ...
******
رفتم دفتر تهیونگ و داشتم باهاش حرف میزم و گفتم
+ تهیونگ من واقعا متاسفم من آخر هفته نمی تونم بیام
ولی تهیونگ حتی جوابم رو هم نداد تهیونگ بی صبرانه منتظر آخر هفته بود ولی من الان زیر قولم زدم
× منو مسخره کردی
+ این چه حرفیه تهیونگ من .. من فهمیدم خیلی کار رو سرم ریخته
بلند شدم رفتم سمت در
× مهم نیست منم کار دارم
منم رفتم بعد درو پست سرم محکم بستم رفتم خونه روی کاناپه نشستم دستمو به سرم رسوندم و مو هامو کشیدم
+ چراااا چراااا این کارو کردم ، نباید به حرف یه روانی گوش میکردم ، نباید این کا رو می کردم بخاطر اون تهیونگ ازم دلخور شد ؛ حالا چیکار کنم
*****
سعی کردم همه عصبانیتم رو توی چهرم مشخص کنم درو بدون آگاهی باز کردی و بدون نگاه به جانگکوک روی صندلی نشستی
- یکی اینجا بد اخلاق شده
+ جناب جانگ کوک بهتره بیاید بشینید و ادامه داستانتون رو تعریف کنید وقت ندارم
- کی باعث شده دکترمون انقدر عصبانی باشه
حرفی نزدم و مشغول در آوردن ورقه ها ی مورد نظر شدم جانگ کوک دستش رو چونم گذاشت و به چشمام نگاه کرد :
- یه بار دیگه می پرسم ؛ کی باعث شده انقدر آشفته بشی ؟
دست خودم نبود ؛ دوباره اون مردمک های سیاه وادارم می کرد که حرف بزنم
+ تو ...
۱۱.۸k
۱۶ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.