قمارِ عشق پارت شانزدهم (فصل اول)
رونا خواست کمی تو تخت تکون بخوره که دید نمیشه.
آروم لای چشماش رو باز کرد و به پشت چرخید که دید جونگ کوک
هنوز توی تخت و مثل یه بچه ی کوچولو گرفته خوابیده .
امد بلند شه که پتو از روی تنش افتاد و بدن برهنش رو دید .
با یاداوری چند ساعت پیش چشماش گرد شد و اشک توشون
جمع شد.
یکدفعه یه بدن داغی اون رو از پشت بغل کرد
ترسید.پتو رو بیشتر به خودش فشار داد .
سرش رو برگردوند که دید جونگ کوک با یه لبخند و یه چشم بسته و موهای پریشان داره نگاش میکنه .
لپاش قرمز شد و سرش رو برگردوند و برد زیر پتو .
جونگ کوک کاراش رو با چشم های گرد نگاه کرد و از خجالت کشیدن دختر زد زیر خنده.
روناچشم هاش رو از پتو بیرون آورد و نگاهی به جونگ کوکی که داشت از خنده قش میکرد کرد.
جونگ کوک از خندیدن دست برداشت و به سمت رونا روی تخت خزید .
اونا رو با پتو تو بغلش گرفت و گفت:
_ میدونستی خیلی کوتی😂
رونا سرش رو از توی پتو درآورد و گفت :
+یاااااااااااا تو خودت کیوتی
جونگ کوک با چشمای گرد شده به رونا نگاه کرد که رونا فهمید چی گفته و سریع رفت زیر پتو دوباره.
جونگ کوک دوباره شروع کرد به خندیدن و بیشتر رونا رو تو بغلش فشار میداد.
رونا ناله کنان گفت:
+خفه شدمم.
جونگ کوک دست از خنده برداشت و گفت :
_باشه باشه ... بلند شو لباست رو بپوش ..
دختر که سرش زیر بالشت بود گفت:
+برو بیرون تا بپوشم ....
جونگ کوک لبخندی زد و سرش رو جلو برد و از روی پتو لبای دختر رو بوسید و گفت :
_ دوستت دارم....
رونا با این جمله ی جونگ کوک قلبش شروع کرد به تند زدن ... خودش هم دلیلش رو خوب میدونست رونا از همون نگاه اول عاشق جونگ کوک شده بود ..
آروم لای چشماش رو باز کرد و به پشت چرخید که دید جونگ کوک
هنوز توی تخت و مثل یه بچه ی کوچولو گرفته خوابیده .
امد بلند شه که پتو از روی تنش افتاد و بدن برهنش رو دید .
با یاداوری چند ساعت پیش چشماش گرد شد و اشک توشون
جمع شد.
یکدفعه یه بدن داغی اون رو از پشت بغل کرد
ترسید.پتو رو بیشتر به خودش فشار داد .
سرش رو برگردوند که دید جونگ کوک با یه لبخند و یه چشم بسته و موهای پریشان داره نگاش میکنه .
لپاش قرمز شد و سرش رو برگردوند و برد زیر پتو .
جونگ کوک کاراش رو با چشم های گرد نگاه کرد و از خجالت کشیدن دختر زد زیر خنده.
روناچشم هاش رو از پتو بیرون آورد و نگاهی به جونگ کوکی که داشت از خنده قش میکرد کرد.
جونگ کوک از خندیدن دست برداشت و به سمت رونا روی تخت خزید .
اونا رو با پتو تو بغلش گرفت و گفت:
_ میدونستی خیلی کوتی😂
رونا سرش رو از توی پتو درآورد و گفت :
+یاااااااااااا تو خودت کیوتی
جونگ کوک با چشمای گرد شده به رونا نگاه کرد که رونا فهمید چی گفته و سریع رفت زیر پتو دوباره.
جونگ کوک دوباره شروع کرد به خندیدن و بیشتر رونا رو تو بغلش فشار میداد.
رونا ناله کنان گفت:
+خفه شدمم.
جونگ کوک دست از خنده برداشت و گفت :
_باشه باشه ... بلند شو لباست رو بپوش ..
دختر که سرش زیر بالشت بود گفت:
+برو بیرون تا بپوشم ....
جونگ کوک لبخندی زد و سرش رو جلو برد و از روی پتو لبای دختر رو بوسید و گفت :
_ دوستت دارم....
رونا با این جمله ی جونگ کوک قلبش شروع کرد به تند زدن ... خودش هم دلیلش رو خوب میدونست رونا از همون نگاه اول عاشق جونگ کوک شده بود ..
۲۰۰.۴k
۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.