چند پارتی جونگکوکـــ1
اه... واقعا نمیفهمم چرا باید تو روت ترم جدید دانشگاهم درمورد ی ادمی که نمیشناسم تحقیق کنم؟... تنها کاری ک میتونم بکنم سرچ کردنش تو ویکی پدیاس...
خب، اسم، جئون جونگکوک
تاریخ تولد 1880
تاریخ فوت 1946
مادر و پدر، لانا میچل، کریستین جئون
اسم بچه هاش، جئون لنی، جئون جیهونگ
اسم همسر، کارولین جورج-
شت... چرا باید اسم زنش با اسم و فامیل من یکی باشه... نگین ک زنش جدمه... آه... تشابه اسمی...
باورم نمیشه دیگه هیچ سایتی درموردش توضیح نداده... الان من برم تو کنفرانس فقط اسم جد و ابادش و بگم که چی بشه؟...
سو... مثل اینکه مجبورم کل روزم و تو کتاب خونه بابابزرگم بگذرونم... بابا بزرگی ک ادعا داره کل ادمهای مشهور و دیده و یا دوستاش بودن...
تا نشستم پیشش شروع کرد به تیلیت کردن مغزم... اره اره داشتن همچین پدربزرگی خوبه، ولی یکم زیاد حرف میزنه...
-کاپیتان جئون... من تنها چیزی که ازش میدونه اینه ک هیچوقت هیچکس نتونست روی خوبش و ببینه... روزنامه ها میگفتن اون فقط با زنش خوب بود، ولی هیچکس زنشو ندیده بود... بعضی ها میگفتن زنی در کار نیست، بعضی ها میگفتن مرده و بعضی ها میگفتن زنشو تو خونه زندانی کرده... اون دوست نداشت درمورد زنش حرف بزنن... هرکسی ک ازش پرسید، ب عنوان فردی گمنام دفن شد... واسه همین دیگه کسی جرعت نمیکرد تو زندگی شخصیش دخالت کنه...
ولی میدونم اون مثل چیزهایی که در موردش میگفتن با زنش رفتار نمیکرد... پدر بزرگم بهترین دوستش بود... همیشه واسم تعریف میکرد زنش هرروز یک لباسه جدید، با گلدوزی های جدید میپوشه... میگفت عاشق گل های رزه... چون همیشه روی لباسهاش، روی سینه ی چپش، گله رز گلدوزی میکرد... کسی نفهمید چرا تا وقتی که شجرهنامشو خوندن... توی هر دو سه خط حداقل یک بارش اسم رز و میاورد... میگفتن زنش و رز صدا میزنه...
+چقدر عاشقانه...
شرطا برای پارت بعدی
صد لایک سی کامنت
خب، اسم، جئون جونگکوک
تاریخ تولد 1880
تاریخ فوت 1946
مادر و پدر، لانا میچل، کریستین جئون
اسم بچه هاش، جئون لنی، جئون جیهونگ
اسم همسر، کارولین جورج-
شت... چرا باید اسم زنش با اسم و فامیل من یکی باشه... نگین ک زنش جدمه... آه... تشابه اسمی...
باورم نمیشه دیگه هیچ سایتی درموردش توضیح نداده... الان من برم تو کنفرانس فقط اسم جد و ابادش و بگم که چی بشه؟...
سو... مثل اینکه مجبورم کل روزم و تو کتاب خونه بابابزرگم بگذرونم... بابا بزرگی ک ادعا داره کل ادمهای مشهور و دیده و یا دوستاش بودن...
تا نشستم پیشش شروع کرد به تیلیت کردن مغزم... اره اره داشتن همچین پدربزرگی خوبه، ولی یکم زیاد حرف میزنه...
-کاپیتان جئون... من تنها چیزی که ازش میدونه اینه ک هیچوقت هیچکس نتونست روی خوبش و ببینه... روزنامه ها میگفتن اون فقط با زنش خوب بود، ولی هیچکس زنشو ندیده بود... بعضی ها میگفتن زنی در کار نیست، بعضی ها میگفتن مرده و بعضی ها میگفتن زنشو تو خونه زندانی کرده... اون دوست نداشت درمورد زنش حرف بزنن... هرکسی ک ازش پرسید، ب عنوان فردی گمنام دفن شد... واسه همین دیگه کسی جرعت نمیکرد تو زندگی شخصیش دخالت کنه...
ولی میدونم اون مثل چیزهایی که در موردش میگفتن با زنش رفتار نمیکرد... پدر بزرگم بهترین دوستش بود... همیشه واسم تعریف میکرد زنش هرروز یک لباسه جدید، با گلدوزی های جدید میپوشه... میگفت عاشق گل های رزه... چون همیشه روی لباسهاش، روی سینه ی چپش، گله رز گلدوزی میکرد... کسی نفهمید چرا تا وقتی که شجرهنامشو خوندن... توی هر دو سه خط حداقل یک بارش اسم رز و میاورد... میگفتن زنش و رز صدا میزنه...
+چقدر عاشقانه...
شرطا برای پارت بعدی
صد لایک سی کامنت
۱۴.۳k
۲۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.