حیرانت میشوم....
حیرانت میشوم....
وقتی شبها نگاهم را لمس میڪنی...
تا استعمار چشمانت تمامم...
را به تصرف خود در آورد...
و من در شیب شانه هایت....
پناهنده ے آغوشت شوم....
اے مخدر آرامشم....
وقتی شبها نگاهم را لمس میڪنی...
تا استعمار چشمانت تمامم...
را به تصرف خود در آورد...
و من در شیب شانه هایت....
پناهنده ے آغوشت شوم....
اے مخدر آرامشم....
۱۲.۷k
۲۷ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.