bad girl p: 157
(کوک ویو)
هانا ی چیزی اروم داش به این یارو میگف کنجکاو بودم ببینم چی میگه ولی حتما دلیل داشته که اینجوری اروم داش باهاش حرف میزد
چشام زوم کرده بود رو هانا و کیوجین
که ی دفعه کیوجین با همون دستای بستش هانا داخل اب هل داد
کوک، یوهان، نامی: هاناااااااااا(داد)
بدون معطلی پریدم داخل اب آب
همش دنبال هانا میگشتم که بلاخره پیداش کردم
***
3ساعتی میشد هانا اتاق عمل بود خیلی نگرانش بودم اگه ایندفعه بلایی سرس بیاد خودمو میکشم دیگه نمیتونم تحمل کنم ازشر
بلاخره دکتر از اتاق عمل اومد بیرون هممون پاشدیم و سمت دکتر رفتیم
کوک: چطوره؟ حالش خوبه(گریه)
دکتر: خوشبختانه عمل خوبی داشتن و تا چن ساعت دیگه بهوش میاد بعد اینکه اینو گف انگار بهتر خبر دنیارو بهم دادن
ولی ی چیزی گف که زیاد خوشایند نبود
دکتر: ولی ممکنه بر اثر ضربه ای که به سرشون خورده خافظشونو از دست بدن ولی قطعی نیس
*
بلاخره هانا بهوش اومد و سه تامون بالا سرش بودیم دکتر اومد داخل
دکتر: آااااا بهوش اومدید
هانا یکم سرشو ماساژ داد و گف
هانا: من چم شده
دکتر: یادتون رفته
یکم فکر کردو گف
هانا: هاا یادمه از پرتگاه افتادن
دکتر: کسایی که اینجا هستن رو میشناسن
ی نگا به ما سهذنفر که جلوش وایساده بودیم کردو گف
هانا: یوهان
هانا: نامی
ی نگا به من امداخت و بعد چن ثانیع جواب داد
هانا ی چیزی اروم داش به این یارو میگف کنجکاو بودم ببینم چی میگه ولی حتما دلیل داشته که اینجوری اروم داش باهاش حرف میزد
چشام زوم کرده بود رو هانا و کیوجین
که ی دفعه کیوجین با همون دستای بستش هانا داخل اب هل داد
کوک، یوهان، نامی: هاناااااااااا(داد)
بدون معطلی پریدم داخل اب آب
همش دنبال هانا میگشتم که بلاخره پیداش کردم
***
3ساعتی میشد هانا اتاق عمل بود خیلی نگرانش بودم اگه ایندفعه بلایی سرس بیاد خودمو میکشم دیگه نمیتونم تحمل کنم ازشر
بلاخره دکتر از اتاق عمل اومد بیرون هممون پاشدیم و سمت دکتر رفتیم
کوک: چطوره؟ حالش خوبه(گریه)
دکتر: خوشبختانه عمل خوبی داشتن و تا چن ساعت دیگه بهوش میاد بعد اینکه اینو گف انگار بهتر خبر دنیارو بهم دادن
ولی ی چیزی گف که زیاد خوشایند نبود
دکتر: ولی ممکنه بر اثر ضربه ای که به سرشون خورده خافظشونو از دست بدن ولی قطعی نیس
*
بلاخره هانا بهوش اومد و سه تامون بالا سرش بودیم دکتر اومد داخل
دکتر: آااااا بهوش اومدید
هانا یکم سرشو ماساژ داد و گف
هانا: من چم شده
دکتر: یادتون رفته
یکم فکر کردو گف
هانا: هاا یادمه از پرتگاه افتادن
دکتر: کسایی که اینجا هستن رو میشناسن
ی نگا به ما سهذنفر که جلوش وایساده بودیم کردو گف
هانا: یوهان
هانا: نامی
ی نگا به من امداخت و بعد چن ثانیع جواب داد
۵.۰k
۰۲ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.