پارت15
پارت15
وسطای فیلم که رسید جیمین توی بغل یونگی خوابید و سرش رو گذاشت رو شون یونگی یونگی هم سرش رو گذاشت روی سر جیمین و خوابید(این دوتا کلا خوابالو هستن مخصوصا یونگی😅)
حالا بریم پیش تهکوک
تهکوک و نامجین و هوسوک و رزی داشتن نگاه فیلم میکردن که ی دفعه جن پرید توی تلویزیون و کوک محکم سرش رو تو پهلوی ته فرو کرد و تهیونگ هم فهمید و کوک رو بلند کرد گذاشت روی پای خودش
کوک. چیکار میکنی؟
ته. هیسسس نگاه فیلم کن
کوک. اهوم
دوباره شروع به تماشا کردن ولی این بار خیلی وحشتناک بود و کوک به شدت ترسیده بود و از پیشونیش عرق سرد میریخت
ته. بانی کوچولو چیزی نیست من پیشتم..هیس نترس(اروم_سرش رو نوازش میکنه)
کوک. می.. میشه بریم ب.. بالا؟
ته. اره پاشو بریم(اروم)
کوک خواست بلند شه ولی پاهاش از ترس سست شده بودن میخواست بیوفته که تهیونگ به موقع گرفتش
(خب اینجا ممکنه بگید چرا نامجین،هوسوک و رزی نگران کوک نیستن فقط بخاطره اینه که اونا غرق تماشای فیلم شدن😅)
ته. حالت خوبه؟
کوک. اره..بزارم زمین خودم میتونم برم
ته. اره جون عمت همین الان نزدیک بود بیوفتی
ته کوک رو برد داخل اتاق و پرتش کرد روی تخت
(ته چون قبلا عمارت رزی اومده بود میدونه اتاقا کجان)
کوک. ایی.. چرا پرتم کردی روی تخت(اخم کیوت)
ته. تو مال منی و من هر بلایی میتونم سرت بیارم بیبی
کوک. م.. مننظورت چ.. چیه؟
ته. کنجکاویت رو بر طرف میکنم(پوزخند)
ته کوک رو خوابوند روی تخت و روش خیمه زد و شروع به بوسیدن کوک کرد کوکم که تعجب کرده بود تقلا کرد که ته ولش کنه ولی فایده ای نداشت
ته. بیبی انقد تقلا نکن وگرنه تنبیه میشی
کوک. لطفا..ولم..کن(نفس نفس)
ته. خیلی خب باشه برای امشب کافیه ولی هنوز کار اصلی رو انجام ندادم البته اون برای وقتی گیرت اوردم الان هم بیا بریم پایین(پوزخند)
کوک.(تعجب)
ادمین. خب کوکی از این به بعد باید حواست به خودت باشه😅
سیلام سیلاممممم من اومدم خوش اومدم اینم ی پارت طولانی برای مدتی که نبودم و ممنون که نگرانم بودین بوس به همتون😘❤
وسطای فیلم که رسید جیمین توی بغل یونگی خوابید و سرش رو گذاشت رو شون یونگی یونگی هم سرش رو گذاشت روی سر جیمین و خوابید(این دوتا کلا خوابالو هستن مخصوصا یونگی😅)
حالا بریم پیش تهکوک
تهکوک و نامجین و هوسوک و رزی داشتن نگاه فیلم میکردن که ی دفعه جن پرید توی تلویزیون و کوک محکم سرش رو تو پهلوی ته فرو کرد و تهیونگ هم فهمید و کوک رو بلند کرد گذاشت روی پای خودش
کوک. چیکار میکنی؟
ته. هیسسس نگاه فیلم کن
کوک. اهوم
دوباره شروع به تماشا کردن ولی این بار خیلی وحشتناک بود و کوک به شدت ترسیده بود و از پیشونیش عرق سرد میریخت
ته. بانی کوچولو چیزی نیست من پیشتم..هیس نترس(اروم_سرش رو نوازش میکنه)
کوک. می.. میشه بریم ب.. بالا؟
ته. اره پاشو بریم(اروم)
کوک خواست بلند شه ولی پاهاش از ترس سست شده بودن میخواست بیوفته که تهیونگ به موقع گرفتش
(خب اینجا ممکنه بگید چرا نامجین،هوسوک و رزی نگران کوک نیستن فقط بخاطره اینه که اونا غرق تماشای فیلم شدن😅)
ته. حالت خوبه؟
کوک. اره..بزارم زمین خودم میتونم برم
ته. اره جون عمت همین الان نزدیک بود بیوفتی
ته کوک رو برد داخل اتاق و پرتش کرد روی تخت
(ته چون قبلا عمارت رزی اومده بود میدونه اتاقا کجان)
کوک. ایی.. چرا پرتم کردی روی تخت(اخم کیوت)
ته. تو مال منی و من هر بلایی میتونم سرت بیارم بیبی
کوک. م.. مننظورت چ.. چیه؟
ته. کنجکاویت رو بر طرف میکنم(پوزخند)
ته کوک رو خوابوند روی تخت و روش خیمه زد و شروع به بوسیدن کوک کرد کوکم که تعجب کرده بود تقلا کرد که ته ولش کنه ولی فایده ای نداشت
ته. بیبی انقد تقلا نکن وگرنه تنبیه میشی
کوک. لطفا..ولم..کن(نفس نفس)
ته. خیلی خب باشه برای امشب کافیه ولی هنوز کار اصلی رو انجام ندادم البته اون برای وقتی گیرت اوردم الان هم بیا بریم پایین(پوزخند)
کوک.(تعجب)
ادمین. خب کوکی از این به بعد باید حواست به خودت باشه😅
سیلام سیلاممممم من اومدم خوش اومدم اینم ی پارت طولانی برای مدتی که نبودم و ممنون که نگرانم بودین بوس به همتون😘❤
۹.۳k
۱۴ تیر ۱۴۰۳