(وقتی با فضای اعضا صمیمی میشی و.....)
(وقتی با فضای اعضا صمیمی میشی و.....)
امروز قرار بود اعضا کامبک جدید بدن تو عضو هشتم بودی و دوست دختر تهیونگ تو هیچوقت به جمع اونا نمیرفتی چون از اونا خجالت میکشیدی تصمیم گرفتی به اون فضای دوستانه و گرمشون بری توی اتاقت بودی جونکوک در اتاقت رو به صدا در آورد سرت به سمت در چرخید و گفتی
آت :بیا داخل
جونکوک:بیا برای ناهار
آت :باشه
برای جونکوک تعجب داشت که داشتی قبول میکردی چون تو معمولا توی اتاقت غذا میخوردی
باید برای کامبک جدیدت تلاش و پر انرژی باشی پس پاشدی شلوار بک مشکی با نیم تنه سبزت رو پوشیدی و به سمت در رفتی دستگیره رو کشیدی پایین نزدیک بود چشمای اعضا از حدقه بزنه بیرون به نگاه هاشون خندت گرفته بود به سمت صندلی بغل دست تهیونگ رفتی برای تهیونگ هم تعجب داشت دختری که همیشه لباس مشکی میپوشید الان داره این کارو میکنه بهت نزدیک شود جوری که همه بشنون گفت
تهیونگ :من دوست دخترمو همونجوری که هست دوست دارم !
امروز قرار بود اعضا کامبک جدید بدن تو عضو هشتم بودی و دوست دختر تهیونگ تو هیچوقت به جمع اونا نمیرفتی چون از اونا خجالت میکشیدی تصمیم گرفتی به اون فضای دوستانه و گرمشون بری توی اتاقت بودی جونکوک در اتاقت رو به صدا در آورد سرت به سمت در چرخید و گفتی
آت :بیا داخل
جونکوک:بیا برای ناهار
آت :باشه
برای جونکوک تعجب داشت که داشتی قبول میکردی چون تو معمولا توی اتاقت غذا میخوردی
باید برای کامبک جدیدت تلاش و پر انرژی باشی پس پاشدی شلوار بک مشکی با نیم تنه سبزت رو پوشیدی و به سمت در رفتی دستگیره رو کشیدی پایین نزدیک بود چشمای اعضا از حدقه بزنه بیرون به نگاه هاشون خندت گرفته بود به سمت صندلی بغل دست تهیونگ رفتی برای تهیونگ هم تعجب داشت دختری که همیشه لباس مشکی میپوشید الان داره این کارو میکنه بهت نزدیک شود جوری که همه بشنون گفت
تهیونگ :من دوست دخترمو همونجوری که هست دوست دارم !
۵.۷k
۲۰ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.