سرنوشت
ته ته:میدونم کوک میدونم میشه تو دیگه بهم گیر ندی(خسته و بغض)
جیمین(با دست پر از خوراکی و یه قیافه ی کیوت داره میاد سمت تهکوک)
جیمین:خبر خوب؟به کی؟یعنی به کیا؟(کیوت)
ته کوک:تو و یونجی خواهر و برادرین اونم واقعی(جدی و همزمان)
جیمین(وسایل از دستش میوفته:چ...چی؟
و..واقعا(بغض)
کوک:آره
از اونور بریم پیش کراش العالمین یونجی خانوممم
خوب اینا از آسانسور رفتن بالا و رسیدن که بورام و بقیه کفشاشونو در آوردن و بورام زنگ رو زد آچا درو باز کرد و با دیدن بورام خودشو انداخت تو بغلش:واییییی عششقم خوبی؟(عشوه اونم از نوعه عوق آورش🤣)
بورام:آچا برو کنار، تو حتی نکردی تا بیمارستان باهام بیای واقعا که(پوزخند و سرد)
آچا:عهههه (کلافه و لوس)
که یهو چشماش به جینا خورد:اَه اَه این روانی اینجا چیکار میکنه
یونجی:هی باهاش درست حرف بزن
بورام:(عصبی در حد لالیگا)برو گمشو کنار میخوابم بیایم تو احمق
آچا:هوفففف
بورام به یونجی و جینا گفت که برن اتاق بورام و هر لباسی که دوست دارن بردارن و بیان
که خودش با آچا حرف بزنه
بورام:ببین آچا من میدونم تو هر حرفی که در مورد جینا به من زدی الکیه و از روی حسودی بوده ، و اینم میدونی که چون ما فقط همسایه ایم و مامانامون توی یه شرکت کار میکنن باهم دوستیم پس اگه تا روزی که یونجی و جینا اینجا ان تو حق اینو نداری که با هیچ کدومشون بد رفتاری کنی مخصوصا با یونجی چون اگه با جینا بد رفتاری کنی خودمون حلش میکنیم اما یونجی خیلی سریع بهم میریزه فهمیدی یا نع؟
آچا:ب..باشه
که چند دقیقه بعد یونجی و جینا مثل دوتا فرشته از اتاق در اومدن
الان عکسا رو هم میزارم
ولی شما حمایتایه خوشگلتون یادتون نره✨✨
جیمین(با دست پر از خوراکی و یه قیافه ی کیوت داره میاد سمت تهکوک)
جیمین:خبر خوب؟به کی؟یعنی به کیا؟(کیوت)
ته کوک:تو و یونجی خواهر و برادرین اونم واقعی(جدی و همزمان)
جیمین(وسایل از دستش میوفته:چ...چی؟
و..واقعا(بغض)
کوک:آره
از اونور بریم پیش کراش العالمین یونجی خانوممم
خوب اینا از آسانسور رفتن بالا و رسیدن که بورام و بقیه کفشاشونو در آوردن و بورام زنگ رو زد آچا درو باز کرد و با دیدن بورام خودشو انداخت تو بغلش:واییییی عششقم خوبی؟(عشوه اونم از نوعه عوق آورش🤣)
بورام:آچا برو کنار، تو حتی نکردی تا بیمارستان باهام بیای واقعا که(پوزخند و سرد)
آچا:عهههه (کلافه و لوس)
که یهو چشماش به جینا خورد:اَه اَه این روانی اینجا چیکار میکنه
یونجی:هی باهاش درست حرف بزن
بورام:(عصبی در حد لالیگا)برو گمشو کنار میخوابم بیایم تو احمق
آچا:هوفففف
بورام به یونجی و جینا گفت که برن اتاق بورام و هر لباسی که دوست دارن بردارن و بیان
که خودش با آچا حرف بزنه
بورام:ببین آچا من میدونم تو هر حرفی که در مورد جینا به من زدی الکیه و از روی حسودی بوده ، و اینم میدونی که چون ما فقط همسایه ایم و مامانامون توی یه شرکت کار میکنن باهم دوستیم پس اگه تا روزی که یونجی و جینا اینجا ان تو حق اینو نداری که با هیچ کدومشون بد رفتاری کنی مخصوصا با یونجی چون اگه با جینا بد رفتاری کنی خودمون حلش میکنیم اما یونجی خیلی سریع بهم میریزه فهمیدی یا نع؟
آچا:ب..باشه
که چند دقیقه بعد یونجی و جینا مثل دوتا فرشته از اتاق در اومدن
الان عکسا رو هم میزارم
ولی شما حمایتایه خوشگلتون یادتون نره✨✨
۱.۲k
۲۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.