غـریـبــه مـن ───※ ·❆· ※─── p : ⁵⁷
سوار ماشین شدن که برگردن خونه
+بهتری؟
_آره
+پس کمر بندتو ببند
_وای نه حالم خوب نیست
+خیلخب من میبندم
جونگکوک خم میشه کمر بند ا/ت و میبنده و وقتی میخواد بلند شه ا/ت صورتشو میبوسه
_ممنون که مراقبمی
+تو بلاخره منو دیوونه میکنی
_اونو که قبلا کردم
+بله معلومه
•°•°•°•°•°•°•°•°•
رسیدن دم خونه جونگکوک تا میخواست چیزی بگه متوجه شد ا/ت خوابه
+رسید...
دستشو برد جلو تا ا/ت و بیدار کنه ولی نتونست
کمر بندشو باز کرد و بغلش کرد برد داخل خونه تو اتاق خودش(اتاق جونگکوک) و کفشش رو در آورد
خودشم حوصله نداشت لباسشو عوض کنه فقط درمیاره و کنار ا/ت دراز میکشه بعد کم کم ا/ت و بغل میکنه و خوابش میبره
•°•°•°•°•°•°•°•
وقتی بیدار شدم و دیدم کنار هم خوابیدیم و نور داره بهمون میتابه حس خوبی گرفتم فکر کنم امروز روز خوبی باشه چون یه لحظه زندگیم عین پیام بازرگانی شد
_بیدار شدی ....ساعت چنده؟
_چرا اینحوری نگ...وای دوباره شلخته بیدار شدم؟نگو که آرایشام پخش شده
رفتم جلو آیینه و نگاهی به خودم انداختم
_عین ماهم که...قربون خودم برم
+(خنده)
_چرا میخندی
+تا حالا این وجه شخصیتت رو ندیده بودم
_چرا از خوابیدنم هیچی یادم نمیاد
+چون تو ماشین خوابت برد
جونگکوک از حالت خوابیده بلند میشه و میشینه
_یااااا تو چرا لختی؟
+چون ما دیشب کارای بد کردیم
ا/ت از این حرف و قیافه جونگکوک نمیتونه خنده شو کنترل کنه
_ما حالا حالاها قرار نیست کارای بد کنیم
+یعنی چی
بعدم با خنده از اتاق میره بیرون
+هی وایسا من دلم کارای بد میخواد...هی
بعد از ظهر:
+میخوام برم خرید..امشب من شام درست میکنم
_او...چیزی شده
+حالا...یه برنامه ای دارم
_منم میام
+باشه
رفتیم کلی چیز میز خریدیم هم غذایی هم واسه خودمون مخصوصا من دیگه هوا تقریبا تاریک شده بود که رسیدیم خونه رفتم اتاقم و لباس و وسایلی که خریده بودم و چیدم یدونه از لباس هارو برداشتم و پوشیدم یکم کرم و بالم لب زدم و خودمو مرتب کردم و رفتم پایین
_گیره مو بهم میاد؟
جونگکوک یکم مکث میکنه بعد جواب میده
+معلومه که میاد
_کمک میخوای؟
+نه برو بشین امشب قرار نیست دست به چیزی بزنی
_چرا؟
+چون میخوام امشبو حتی اگه سالها بگذره یادت بمونه
☆☆
اتفاقات بد پشت سر هم افتاد نتونستم کاری کنم ولی دیگه تعطیلات عیده پارت پشت سر هم
یه توضیحی در مورد ا/ت بدم
ا/ت حامله نیست بخاطر سوار شدن وسیله های شهر بازی حالش بد شد میخوام یکم اینو عادی کنم که دخترا هر موقع حالت تهوع داشتن باردار نیستن بخدا😂
ولی سریالای صدا و سیما نمیزاره دیگه🤦♀️😂
امشب یه پارت دیگه هم میزارم...
#فیک #جونگکوک #تهیونگ #جیمین #جین #یونگی #جیهوپ #نامجون #بی_تی_اس #کیپاپ #آرمی #کیپاپر #بیتیاس
#BTS #BTS_ARMY #Jungkook #Teahyung #Jimin #Namjoon #Jin #J_Hope #Suga #K_pop #ARMY
+بهتری؟
_آره
+پس کمر بندتو ببند
_وای نه حالم خوب نیست
+خیلخب من میبندم
جونگکوک خم میشه کمر بند ا/ت و میبنده و وقتی میخواد بلند شه ا/ت صورتشو میبوسه
_ممنون که مراقبمی
+تو بلاخره منو دیوونه میکنی
_اونو که قبلا کردم
+بله معلومه
•°•°•°•°•°•°•°•°•
رسیدن دم خونه جونگکوک تا میخواست چیزی بگه متوجه شد ا/ت خوابه
+رسید...
دستشو برد جلو تا ا/ت و بیدار کنه ولی نتونست
کمر بندشو باز کرد و بغلش کرد برد داخل خونه تو اتاق خودش(اتاق جونگکوک) و کفشش رو در آورد
خودشم حوصله نداشت لباسشو عوض کنه فقط درمیاره و کنار ا/ت دراز میکشه بعد کم کم ا/ت و بغل میکنه و خوابش میبره
•°•°•°•°•°•°•°•
وقتی بیدار شدم و دیدم کنار هم خوابیدیم و نور داره بهمون میتابه حس خوبی گرفتم فکر کنم امروز روز خوبی باشه چون یه لحظه زندگیم عین پیام بازرگانی شد
_بیدار شدی ....ساعت چنده؟
_چرا اینحوری نگ...وای دوباره شلخته بیدار شدم؟نگو که آرایشام پخش شده
رفتم جلو آیینه و نگاهی به خودم انداختم
_عین ماهم که...قربون خودم برم
+(خنده)
_چرا میخندی
+تا حالا این وجه شخصیتت رو ندیده بودم
_چرا از خوابیدنم هیچی یادم نمیاد
+چون تو ماشین خوابت برد
جونگکوک از حالت خوابیده بلند میشه و میشینه
_یااااا تو چرا لختی؟
+چون ما دیشب کارای بد کردیم
ا/ت از این حرف و قیافه جونگکوک نمیتونه خنده شو کنترل کنه
_ما حالا حالاها قرار نیست کارای بد کنیم
+یعنی چی
بعدم با خنده از اتاق میره بیرون
+هی وایسا من دلم کارای بد میخواد...هی
بعد از ظهر:
+میخوام برم خرید..امشب من شام درست میکنم
_او...چیزی شده
+حالا...یه برنامه ای دارم
_منم میام
+باشه
رفتیم کلی چیز میز خریدیم هم غذایی هم واسه خودمون مخصوصا من دیگه هوا تقریبا تاریک شده بود که رسیدیم خونه رفتم اتاقم و لباس و وسایلی که خریده بودم و چیدم یدونه از لباس هارو برداشتم و پوشیدم یکم کرم و بالم لب زدم و خودمو مرتب کردم و رفتم پایین
_گیره مو بهم میاد؟
جونگکوک یکم مکث میکنه بعد جواب میده
+معلومه که میاد
_کمک میخوای؟
+نه برو بشین امشب قرار نیست دست به چیزی بزنی
_چرا؟
+چون میخوام امشبو حتی اگه سالها بگذره یادت بمونه
☆☆
اتفاقات بد پشت سر هم افتاد نتونستم کاری کنم ولی دیگه تعطیلات عیده پارت پشت سر هم
یه توضیحی در مورد ا/ت بدم
ا/ت حامله نیست بخاطر سوار شدن وسیله های شهر بازی حالش بد شد میخوام یکم اینو عادی کنم که دخترا هر موقع حالت تهوع داشتن باردار نیستن بخدا😂
ولی سریالای صدا و سیما نمیزاره دیگه🤦♀️😂
امشب یه پارت دیگه هم میزارم...
#فیک #جونگکوک #تهیونگ #جیمین #جین #یونگی #جیهوپ #نامجون #بی_تی_اس #کیپاپ #آرمی #کیپاپر #بیتیاس
#BTS #BTS_ARMY #Jungkook #Teahyung #Jimin #Namjoon #Jin #J_Hope #Suga #K_pop #ARMY
۲۲.۴k
۲۳ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.