پارت2
پارت2
ویوکوک
داشتم میرفتم که یهو یه دختر خورد بهم و همه وسایلاش ریختن و خیلی کیوت بود لباس ابی و سفید پوشیده بود .....یه دختر دیگه کنارش بود انگار دوستش بود ....کمکش کردم تا وسایلاشو جمع کنه (اینجا کوک حواسش نبود نشناختش)
—بیا بگیر بقیه برگه ها
&خم میشه : ممنون
—داشت میرف : صب کن ماله کدوم کلاسی؟
&خب کلاس ۲۸
—اوک
&باز خم میشه میره
+صب کن
&چیشد
+اون کوکنبود؟
&وادت؟..چیمیگی الان وقته این خرفا نیس بیا بریمتو کلاس
+اون کوک بوددددد
&هان.....اوفففف اصن خودم میرم....(در میزنه)...سل....سلام استاد (همه مشسته بودن )
$سلام دخترم جدیدی؟...
&بلع استاد
$خب دخترم بیا اینجا خودتو معرفی کن
&چش...چشم
میره بالا
ویوا.ت
وقتی رفتم بالا تا خودمو معرفی کنم داشتم از خجالت اب میشدم که جلو این همه میخواستم خودمو معرفی کنم.....(حدودا هشتاد نفر بودن)
$دخترم...بگو
&عع...عاااا بلع.....سل...سلام دوستان من مین ا.ت هستم ....۱۸سالمه
$هجده سالته؟
&بلع....چیشده مگه؟
$هیچی اخه هرکی اینجاس از تو بزرگترن
&عه....من خواهر کوچیکه شون محسوب میشم😃
$لبخند میزنه : هههههه برو بشین
&چشم
دوتا پسره پیشه هم بودن : جوووونننن چه دختری ...بعدا بریم پیشش؟
¢خوبه اره ....هههههه
&داشت رد میشد حرفشونو میشنوه بیخیال میشه میرع میشینه
زنگ خورد
&ایششش دارم از تشنگی هلاک میشممم...سلام عمو
—سلام...(سرد)
&ع...عهههه ت..تو؟
—همدیگرو نگا میکنن : که چی ...فقط تو اینجا نیستی که میگی عه تو
&ایششش ضد حال
—& باهم : قهوه تلخ بدین
—همدیگرو نگا میکنن و کوک سذگریع برمیگرده : من نمیخوام
+هان؟
*چیشد چرا نخواستی
—ولش نمیخوام ...بعدشم تو چیکار داری
*چته
—بریم
+عمو منم میخوام
=بالبخند : باش
میخورن زنگ میخوره
اون دونفر : اون پسره لنتی پیشش بود وگرنه میتونستیم بریم.....زنگ اخر دیگه باید بریم
¢ارههههه
$دخترم اسمت چیبود
&عاااا استاد......مین ا.ت
$اها ا.ت دخترک برو ازتو کلاس کتابمو بیار
&چشم
+ا.ت ا.ت
&هومممم
+یچیمیخوام بهت بگم
&بگو
+بریم تو کلاس بعد میگم
&اوک
میرن داخل که میبینن دوسه چهارتا از همون پسرا فقط اونجان بقیه ها بیرونن
&عاااا ...ههههه (لبخند الکی ...داره میره برداره که یدفه حس میکنه که همونطوری پشته سرش میان یدفه وایمیسه)
یدفه برمیگرده : چیزی میخواین؟
¢تورو
&ساکت میشه : ....چیمیگی ...چی میخوای اگه چیزی نیمخواین ازاینجا برین
£ماهم میگیم تورو میخوایم
+چرا چرت میگین این دری وریا چیه میگین هنوز اولین روز نیس باهمیم بعد شم.....
&ایمجا عصباین میشه استیناشو میده بالا که اونا نفهمن : هانا یلظه .....خب منو میخواین هومم.
باپوزخند : £€¢√πاهوممم
&همپنطوری مشتشون میزنه : بیا بگیر کثافت به قوله هانا اولین روزم نیس بعد توووو منو میخوای
پایان۲
ویوکوک
داشتم میرفتم که یهو یه دختر خورد بهم و همه وسایلاش ریختن و خیلی کیوت بود لباس ابی و سفید پوشیده بود .....یه دختر دیگه کنارش بود انگار دوستش بود ....کمکش کردم تا وسایلاشو جمع کنه (اینجا کوک حواسش نبود نشناختش)
—بیا بگیر بقیه برگه ها
&خم میشه : ممنون
—داشت میرف : صب کن ماله کدوم کلاسی؟
&خب کلاس ۲۸
—اوک
&باز خم میشه میره
+صب کن
&چیشد
+اون کوکنبود؟
&وادت؟..چیمیگی الان وقته این خرفا نیس بیا بریمتو کلاس
+اون کوک بوددددد
&هان.....اوفففف اصن خودم میرم....(در میزنه)...سل....سلام استاد (همه مشسته بودن )
$سلام دخترم جدیدی؟...
&بلع استاد
$خب دخترم بیا اینجا خودتو معرفی کن
&چش...چشم
میره بالا
ویوا.ت
وقتی رفتم بالا تا خودمو معرفی کنم داشتم از خجالت اب میشدم که جلو این همه میخواستم خودمو معرفی کنم.....(حدودا هشتاد نفر بودن)
$دخترم...بگو
&عع...عاااا بلع.....سل...سلام دوستان من مین ا.ت هستم ....۱۸سالمه
$هجده سالته؟
&بلع....چیشده مگه؟
$هیچی اخه هرکی اینجاس از تو بزرگترن
&عه....من خواهر کوچیکه شون محسوب میشم😃
$لبخند میزنه : هههههه برو بشین
&چشم
دوتا پسره پیشه هم بودن : جوووونننن چه دختری ...بعدا بریم پیشش؟
¢خوبه اره ....هههههه
&داشت رد میشد حرفشونو میشنوه بیخیال میشه میرع میشینه
زنگ خورد
&ایششش دارم از تشنگی هلاک میشممم...سلام عمو
—سلام...(سرد)
&ع...عهههه ت..تو؟
—همدیگرو نگا میکنن : که چی ...فقط تو اینجا نیستی که میگی عه تو
&ایششش ضد حال
—& باهم : قهوه تلخ بدین
—همدیگرو نگا میکنن و کوک سذگریع برمیگرده : من نمیخوام
+هان؟
*چیشد چرا نخواستی
—ولش نمیخوام ...بعدشم تو چیکار داری
*چته
—بریم
+عمو منم میخوام
=بالبخند : باش
میخورن زنگ میخوره
اون دونفر : اون پسره لنتی پیشش بود وگرنه میتونستیم بریم.....زنگ اخر دیگه باید بریم
¢ارههههه
$دخترم اسمت چیبود
&عاااا استاد......مین ا.ت
$اها ا.ت دخترک برو ازتو کلاس کتابمو بیار
&چشم
+ا.ت ا.ت
&هومممم
+یچیمیخوام بهت بگم
&بگو
+بریم تو کلاس بعد میگم
&اوک
میرن داخل که میبینن دوسه چهارتا از همون پسرا فقط اونجان بقیه ها بیرونن
&عاااا ...ههههه (لبخند الکی ...داره میره برداره که یدفه حس میکنه که همونطوری پشته سرش میان یدفه وایمیسه)
یدفه برمیگرده : چیزی میخواین؟
¢تورو
&ساکت میشه : ....چیمیگی ...چی میخوای اگه چیزی نیمخواین ازاینجا برین
£ماهم میگیم تورو میخوایم
+چرا چرت میگین این دری وریا چیه میگین هنوز اولین روز نیس باهمیم بعد شم.....
&ایمجا عصباین میشه استیناشو میده بالا که اونا نفهمن : هانا یلظه .....خب منو میخواین هومم.
باپوزخند : £€¢√πاهوممم
&همپنطوری مشتشون میزنه : بیا بگیر کثافت به قوله هانا اولین روزم نیس بعد توووو منو میخوای
پایان۲
۳.۳k
۱۵ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.