هفتاد و هشت فصل دهم where are you
الکل
عوارض های خوردن نوشیدنی هایی که مقدار قابل توجهی الکل دارد : در دوز های پایین،شامل سرخوشی،کاهش استرس و خوش مشربی است و در دوز های بالا وابستگی جسمی به ان و ریسک خطر سکته های قلبی و عروقی را بالا می برد.
مصرف طولانی مدت از الکل، لخته های خون را بالا می برد و منجر به سکته قلبی می شود.محققان دانشگاه هاروارد دریافتند که خطر مرگ در اثر مصرف الکل دو برابر می شود.
"دکتر رو خبر کنین.چشم هاش باز شد"
صدای دویدن می اید.
"نبضش رو چک کردین؟"
چشم هایش به اندازه یک میلی متر از هم باز می شوند.دور تا دورش را ادم هایی با لباس ابی و ماسک سفید گرفته است.
"بله اقای دکتر نبضش منظم شده"
گلویش می سوزد وقتی اب دهانش را قورت می دهد.
"میدونی کجایی؟"
میخواهد حرف بزند اما نمی شود.زبانش نمی چرخد پس فقط سرش را تکان می دهد.
"اسمت رو یادت میاد؟"
"ر...ز..."
"هنوز کامل هوشیار نشده دکتر."
"همین که به هوش اومده خودش پیشرفته."
خودکارش را فشار می دهد و چیزی در پرونده پزشکی اش می نویسد.
"زمان می بره"
سپس اتاق یک باره خالی می شود و سکوت همه جا را پر میکند.تمام بدنش گز گز می کرد.پاهایش زیر لحافی که تا چانه اش بالا کشیده شده بود،خشک شده بودند. با زحمت، کمی به خود تکان می دهد و نیم خیز می شود.خود را روی تخت در اتاقی می یابد: پرده های طوری سفید در باد تکان می خورند.میز کوچکی کنار تخت با پارچ و لیوان کنارش قرار دارد.یک شیشه سمت راستش است که هر کس رد می شود می تواند او را ببیند.
گلویش خشک می شود.پارچ اب در دست او سنگینی میکند.اب را می خورد و کمی انرژی می گیرد.سرش را تکان می دهد،ساعت دیواری عدد نه و پانزده دقیقا را نشان می دهند.بالای سرش را می بیند.با دیدن اسمش روی تخت می نشیند تا بهتر بخواند.
اسم بیمار :پارک جیمین
سن:بیست و هشت ساله
بیماری: سکته قلبی
زمان بستری: شانزده روز
عوارض های خوردن نوشیدنی هایی که مقدار قابل توجهی الکل دارد : در دوز های پایین،شامل سرخوشی،کاهش استرس و خوش مشربی است و در دوز های بالا وابستگی جسمی به ان و ریسک خطر سکته های قلبی و عروقی را بالا می برد.
مصرف طولانی مدت از الکل، لخته های خون را بالا می برد و منجر به سکته قلبی می شود.محققان دانشگاه هاروارد دریافتند که خطر مرگ در اثر مصرف الکل دو برابر می شود.
"دکتر رو خبر کنین.چشم هاش باز شد"
صدای دویدن می اید.
"نبضش رو چک کردین؟"
چشم هایش به اندازه یک میلی متر از هم باز می شوند.دور تا دورش را ادم هایی با لباس ابی و ماسک سفید گرفته است.
"بله اقای دکتر نبضش منظم شده"
گلویش می سوزد وقتی اب دهانش را قورت می دهد.
"میدونی کجایی؟"
میخواهد حرف بزند اما نمی شود.زبانش نمی چرخد پس فقط سرش را تکان می دهد.
"اسمت رو یادت میاد؟"
"ر...ز..."
"هنوز کامل هوشیار نشده دکتر."
"همین که به هوش اومده خودش پیشرفته."
خودکارش را فشار می دهد و چیزی در پرونده پزشکی اش می نویسد.
"زمان می بره"
سپس اتاق یک باره خالی می شود و سکوت همه جا را پر میکند.تمام بدنش گز گز می کرد.پاهایش زیر لحافی که تا چانه اش بالا کشیده شده بود،خشک شده بودند. با زحمت، کمی به خود تکان می دهد و نیم خیز می شود.خود را روی تخت در اتاقی می یابد: پرده های طوری سفید در باد تکان می خورند.میز کوچکی کنار تخت با پارچ و لیوان کنارش قرار دارد.یک شیشه سمت راستش است که هر کس رد می شود می تواند او را ببیند.
گلویش خشک می شود.پارچ اب در دست او سنگینی میکند.اب را می خورد و کمی انرژی می گیرد.سرش را تکان می دهد،ساعت دیواری عدد نه و پانزده دقیقا را نشان می دهند.بالای سرش را می بیند.با دیدن اسمش روی تخت می نشیند تا بهتر بخواند.
اسم بیمار :پارک جیمین
سن:بیست و هشت ساله
بیماری: سکته قلبی
زمان بستری: شانزده روز
۳.۱k
۲۸ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.