تو مثل راز پاییزی,ومن رنگ زمستانم
تو مثل راز پاییزی,ومن رنگ زمستانم
چگونه دل اسیرت شد سوگند به شب نمی دانم
تو فکر خواب گل هایی که یک شب باد ویران کرد
ومن خواب تو را می بینم لبخند پنهانم
تو مثل لحظه ای هستی که باران تازه می گیرد
ومن مرغی,که از عشقت فقط,بی تاب و حیرانم
تمام آرزوهایم زمانی سبز می گردد
که تو یک شب بگوی دوستم داری تو می دانم ...
#خاص
چگونه دل اسیرت شد سوگند به شب نمی دانم
تو فکر خواب گل هایی که یک شب باد ویران کرد
ومن خواب تو را می بینم لبخند پنهانم
تو مثل لحظه ای هستی که باران تازه می گیرد
ومن مرغی,که از عشقت فقط,بی تاب و حیرانم
تمام آرزوهایم زمانی سبز می گردد
که تو یک شب بگوی دوستم داری تو می دانم ...
#خاص
۲.۹k
۲۶ آبان ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.