ℙ𝕒𝕣𝕥 𝟠
هوسوک:خانم کیم؟
ا.ت:بل..بله..سلام
هوسوک:سلام..بفرمایید این اتاق منه
ا.ت:بله اومدم..
ا.ت تو ذهنش:ریدم؟؟یا خودم اینجوری فک میکنم:/الان باید با اون تو ی اتاق تنها باشم؟؟؟؟نههههه ا.ت منحرففففف اون زن داره😐چقد من بی تربیتممممم
هوسوک:ا.ت..ا.ت؟
ا.ت:ب..بله(تو ذهنش: بم گف ا.ت؟با اسم کوچیک صدام کرد:|؟)
هوسوک:راستش من میخوتستن یچیزیو بت بگم..
ا.ت:ب..بفرمایید😳
هوسوک:هی میومد جلو*خب...(ا.ت خورد ب دیوار)
ا.ت:ل..لطفا ب..برید ع..عقب تر..
هوسوک:با دستاش ا.تو گیر اندانخ*تو باید زن من بشی..فهمیدی؟؟؟
ا.ت:هاااانن..ش..شما ک زن داریددددد
هوسوک:ببین من تازگی ب اجبار با دختر عموم ازدواج کردم..ب خانوادم گفتم که از ی دهتری خوشم میاد..و تو باید اون دختر باشی..ما ازدواج جعلی میکنیم..که بتونم از دختر عموم جدا بشم..!
ا.ت:خ..خب
هوسوک:اگر جوابت مثبت نباشه کاری میکنم که از جوابت پشیمون بشی..!
ا.ت:خ..خب..هوففففف..(تو ذهنش:ینی چیکار میتونه بکنه:/؟)
هوسوک:هوم؟؟؟
ا.ت:ب..باشه(تو ذهنش:خب شاید واقا یکاری کنه!)
هوسوک:خوبه..بوسیدش*
ا.ت همینجوری مات و مبهوت داش ب هوسوک نگاه میکرد..ک هوسوک لباشو ول کرد..
هوسوک:خب..
ات:خب..چبکار دارید؟
هوسوک:بیا این برگه هارو چک کن ببین جا ب جا نشده باشن...
ا.ت:چشم
و ب کارشون ادامه دادن...
شرایط
۲۰ لایک
۵ کامنت
بحی💜
ا.ت:بل..بله..سلام
هوسوک:سلام..بفرمایید این اتاق منه
ا.ت:بله اومدم..
ا.ت تو ذهنش:ریدم؟؟یا خودم اینجوری فک میکنم:/الان باید با اون تو ی اتاق تنها باشم؟؟؟؟نههههه ا.ت منحرففففف اون زن داره😐چقد من بی تربیتممممم
هوسوک:ا.ت..ا.ت؟
ا.ت:ب..بله(تو ذهنش: بم گف ا.ت؟با اسم کوچیک صدام کرد:|؟)
هوسوک:راستش من میخوتستن یچیزیو بت بگم..
ا.ت:ب..بفرمایید😳
هوسوک:هی میومد جلو*خب...(ا.ت خورد ب دیوار)
ا.ت:ل..لطفا ب..برید ع..عقب تر..
هوسوک:با دستاش ا.تو گیر اندانخ*تو باید زن من بشی..فهمیدی؟؟؟
ا.ت:هاااانن..ش..شما ک زن داریددددد
هوسوک:ببین من تازگی ب اجبار با دختر عموم ازدواج کردم..ب خانوادم گفتم که از ی دهتری خوشم میاد..و تو باید اون دختر باشی..ما ازدواج جعلی میکنیم..که بتونم از دختر عموم جدا بشم..!
ا.ت:خ..خب
هوسوک:اگر جوابت مثبت نباشه کاری میکنم که از جوابت پشیمون بشی..!
ا.ت:خ..خب..هوففففف..(تو ذهنش:ینی چیکار میتونه بکنه:/؟)
هوسوک:هوم؟؟؟
ا.ت:ب..باشه(تو ذهنش:خب شاید واقا یکاری کنه!)
هوسوک:خوبه..بوسیدش*
ا.ت همینجوری مات و مبهوت داش ب هوسوک نگاه میکرد..ک هوسوک لباشو ول کرد..
هوسوک:خب..
ات:خب..چبکار دارید؟
هوسوک:بیا این برگه هارو چک کن ببین جا ب جا نشده باشن...
ا.ت:چشم
و ب کارشون ادامه دادن...
شرایط
۲۰ لایک
۵ کامنت
بحی💜
۶۲.۱k
۱۷ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.