وانشات"در یک لحظه "
وانشات"در یک لحظه "
pt: 15
اومد نشست غذا بخوریم
ا.ت: چرا بهشون گفتی غذا رو بیارن تو اتاق؟
کوک: مثلا امروز عروسیمون بوده ها
ا.ت: خب این چ ربطی به عروسیمون داره
کوک: اخه باید بیبی من خوش بگذرونه
ا.ت: کوک چیزی میخوای اینطوری حرف میزنی؟
کوک: اره*خنده شیطانی
ا.ت: خیلی بیشوری
غذامونو خوردیم دادا اومد سینی غذا رو برد پایین
کوک: نمی شه یبار رمانتیک سکس کنیم؟
ا.ت: نع
کوک: تروخدا
ا.ت: باشه
خودم لبشو بوسیدم همینطوری که همو میبوسیدیم لباس هامونو هم در آوردیم کوک دیکشو کرد توم دردم اومد
ا.ت: اخخ یواش
یواش یواش میکوبید
(نویسنده: ببخشید کرم دارم.)
بعد محکم میکوبید
ا.ت: اخخخ یواش تر دردم اومد
کوک: اخه حال میده*خنده شیطانی
کم کم بغض گلومو گرفت
کوک: ا.ت خوبی
ا.ت: نع درد داره*گریه
لبمو بوسید و دیکشو در آورد خیلی درد داشتم رفتم حموم خواستم بیام بیرون
(نویسنده: بی ادبا منحرف نشین ا.ت حوله تنشه.)
کوک اومد تو
کوک: نظرت چیه باهام بریم حموم
ا.ت: بیشور برو اونور
اومدم بیرون لباس خواب پوشیدم رفتم رو تخت نشستم داشتم موهامو با سشوار خشک میکردم که کوک از حموم اومد بیرون حولش رو یادش رفته بود
ا.ت: کوک حولت کو*خنده
کوک: نخند یادم رفت
ا.ت:*خنده
اونم لباس خوابشو پوشید منم سشوار رو گذاشتم تو کمد و اومدم رو تخت دراز کشیدم
ا.ت: شب بخیر عشقم
کوک: شب بخیر عزیزم
لبمو بوسید و بغلم کرد خوابم برد
در ادامه بمانید و آهنگ بخونید
خودت با خاطره هات بدرک بچرخ تا بچرخیم مث چرخو فلک
شماهم بخونید
pt: 15
اومد نشست غذا بخوریم
ا.ت: چرا بهشون گفتی غذا رو بیارن تو اتاق؟
کوک: مثلا امروز عروسیمون بوده ها
ا.ت: خب این چ ربطی به عروسیمون داره
کوک: اخه باید بیبی من خوش بگذرونه
ا.ت: کوک چیزی میخوای اینطوری حرف میزنی؟
کوک: اره*خنده شیطانی
ا.ت: خیلی بیشوری
غذامونو خوردیم دادا اومد سینی غذا رو برد پایین
کوک: نمی شه یبار رمانتیک سکس کنیم؟
ا.ت: نع
کوک: تروخدا
ا.ت: باشه
خودم لبشو بوسیدم همینطوری که همو میبوسیدیم لباس هامونو هم در آوردیم کوک دیکشو کرد توم دردم اومد
ا.ت: اخخ یواش
یواش یواش میکوبید
(نویسنده: ببخشید کرم دارم.)
بعد محکم میکوبید
ا.ت: اخخخ یواش تر دردم اومد
کوک: اخه حال میده*خنده شیطانی
کم کم بغض گلومو گرفت
کوک: ا.ت خوبی
ا.ت: نع درد داره*گریه
لبمو بوسید و دیکشو در آورد خیلی درد داشتم رفتم حموم خواستم بیام بیرون
(نویسنده: بی ادبا منحرف نشین ا.ت حوله تنشه.)
کوک اومد تو
کوک: نظرت چیه باهام بریم حموم
ا.ت: بیشور برو اونور
اومدم بیرون لباس خواب پوشیدم رفتم رو تخت نشستم داشتم موهامو با سشوار خشک میکردم که کوک از حموم اومد بیرون حولش رو یادش رفته بود
ا.ت: کوک حولت کو*خنده
کوک: نخند یادم رفت
ا.ت:*خنده
اونم لباس خوابشو پوشید منم سشوار رو گذاشتم تو کمد و اومدم رو تخت دراز کشیدم
ا.ت: شب بخیر عشقم
کوک: شب بخیر عزیزم
لبمو بوسید و بغلم کرد خوابم برد
در ادامه بمانید و آهنگ بخونید
خودت با خاطره هات بدرک بچرخ تا بچرخیم مث چرخو فلک
شماهم بخونید
۶۰.۷k
۱۷ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.