رمان فرشته و شیطان🥂
#رمان_فرشته_و_شیطان🥂
#پارت1
ویو ا/ت
یک روز صبح برای خرید رفتم بیرون
تا یک لباس برای مهمونی که توی بار بود بگیرم سوار ماشین شدم
رفتم توی خیاربون که بلاخره یک مغازه ی خوب پیدا کردم رفتم داخل مغازه و دنبال یک لباس قشنگ بگردم
که یادم امد باید یک لباس برای کار هم بگیرم
رفتم دنبال لباس برای کار که یک لباس زیبا و شیک پیدا کردم
برداشتم و جلو تر لباس برای کار پیدا کردم
میرفتم که لباس ها رو بدم حساب کنن داشتم تند تند میرفتم گون دیرم شده بود
که خوردم به یک نفر و افتادم زمین سرم درد میکرد بلند شدم گفتم ببخشید و رفتم
سلام خانوم میشه این ها رو برام حساب
کنی زود اجله دارم
حساب کرد من پا روی گاز گذاشتم و به سمت خانه رفتم
حموم رفتم و امدم بیرون موهام بو خشک و حالت دادم
#پارت1
ویو ا/ت
یک روز صبح برای خرید رفتم بیرون
تا یک لباس برای مهمونی که توی بار بود بگیرم سوار ماشین شدم
رفتم توی خیاربون که بلاخره یک مغازه ی خوب پیدا کردم رفتم داخل مغازه و دنبال یک لباس قشنگ بگردم
که یادم امد باید یک لباس برای کار هم بگیرم
رفتم دنبال لباس برای کار که یک لباس زیبا و شیک پیدا کردم
برداشتم و جلو تر لباس برای کار پیدا کردم
میرفتم که لباس ها رو بدم حساب کنن داشتم تند تند میرفتم گون دیرم شده بود
که خوردم به یک نفر و افتادم زمین سرم درد میکرد بلند شدم گفتم ببخشید و رفتم
سلام خانوم میشه این ها رو برام حساب
کنی زود اجله دارم
حساب کرد من پا روی گاز گذاشتم و به سمت خانه رفتم
حموم رفتم و امدم بیرون موهام بو خشک و حالت دادم
۲۱۸
۱۷ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.