پارت ۲۴ Blood moon
پارت ۲۴ Blood moon
از پله ها اروم اروم رفتم پایین
که به یکی برخورد کردم
ا/ت:ببخشید
لونا:هوی مگه کوری جلو پاتو نگاه کن
یه دختر بود با موهای بلوند و بهم
ریخته با چشمای ابی
ا/ت:از خودراضی،فکر کرده خیلی خوبه الاغ(اروم)
از کنارش رد شدم
جونگ کوک روی کاناپه نشسته بود
خواستم برم بشینم رو کاناپه
که همون دختره
اومد و از جلو هلم داد که با باسن مبارک
خوردم زمین
لونا:سلام ددیییی
ا/ت:چقدر مردم بیشعور شدن
نخواستیم بابا بمونم تو اون اتاق
کوچیک بهتر از این خانم ادامسه(زیر لب)
بلند شدم خواستم برم که
کوک:ا/ت یه قهوه درست کن ببر اتاقم
و بعد رفت
رفتم داخل اشپز خونه
و یه قهوه درست کردم یکم فکر کردم
که انتقام اون شکنجه هارو بگیرم
یکم داخل کشوی ادویه هارو گشتم
فل فل و نمکو برداشتم و از هرکدوم یک قاشق
و نصفی ریختم
&چند ثانیه بعد
بدون در زدن رفتم تو
کوک:یادت ندادن در بزنی
ا/ت:ببخشید
رفتم قهوه رو گذاشتم رو میز
ا/ت:اون دختره کیه
کوک:اسمش لوناعه یکی فرستادتش اینجا
تا چند روز دیگه از شرش راحت میشم
ا/ت:و کی قرار از شر من راحت بشی
کوک:هیچوقت
ا/ت:چی یعنی چی منم کارو زندگی دارم
برگشتم برم که یه چیزی یادم اومد
ا/ت:میخوام برم حموم
کوک:خب
ا/ت:لباس ندارم
کوک:بیا بگیر
دوتا تیشرت مشکی که تا رونام بود
کوک:درو هم ببند
بدون اینکه اهمیت بدم بدو بدو رفتم سمت
اتاقم و درو قفل کردم
ا/ت:امان از اون زمانی که اون قهوه رو نوش جون کنی اقای جونگ کوک
رفتم و یه دوش ۲۰ مینی گرفتم و اومدم
بیرون لباس پوشیدمو موهامو خشک کردم
ساعتو چک کردم و...
حمایت❤
شرط پارت بعدی
۱۷ لایک
۲۵ کامنت
از پله ها اروم اروم رفتم پایین
که به یکی برخورد کردم
ا/ت:ببخشید
لونا:هوی مگه کوری جلو پاتو نگاه کن
یه دختر بود با موهای بلوند و بهم
ریخته با چشمای ابی
ا/ت:از خودراضی،فکر کرده خیلی خوبه الاغ(اروم)
از کنارش رد شدم
جونگ کوک روی کاناپه نشسته بود
خواستم برم بشینم رو کاناپه
که همون دختره
اومد و از جلو هلم داد که با باسن مبارک
خوردم زمین
لونا:سلام ددیییی
ا/ت:چقدر مردم بیشعور شدن
نخواستیم بابا بمونم تو اون اتاق
کوچیک بهتر از این خانم ادامسه(زیر لب)
بلند شدم خواستم برم که
کوک:ا/ت یه قهوه درست کن ببر اتاقم
و بعد رفت
رفتم داخل اشپز خونه
و یه قهوه درست کردم یکم فکر کردم
که انتقام اون شکنجه هارو بگیرم
یکم داخل کشوی ادویه هارو گشتم
فل فل و نمکو برداشتم و از هرکدوم یک قاشق
و نصفی ریختم
&چند ثانیه بعد
بدون در زدن رفتم تو
کوک:یادت ندادن در بزنی
ا/ت:ببخشید
رفتم قهوه رو گذاشتم رو میز
ا/ت:اون دختره کیه
کوک:اسمش لوناعه یکی فرستادتش اینجا
تا چند روز دیگه از شرش راحت میشم
ا/ت:و کی قرار از شر من راحت بشی
کوک:هیچوقت
ا/ت:چی یعنی چی منم کارو زندگی دارم
برگشتم برم که یه چیزی یادم اومد
ا/ت:میخوام برم حموم
کوک:خب
ا/ت:لباس ندارم
کوک:بیا بگیر
دوتا تیشرت مشکی که تا رونام بود
کوک:درو هم ببند
بدون اینکه اهمیت بدم بدو بدو رفتم سمت
اتاقم و درو قفل کردم
ا/ت:امان از اون زمانی که اون قهوه رو نوش جون کنی اقای جونگ کوک
رفتم و یه دوش ۲۰ مینی گرفتم و اومدم
بیرون لباس پوشیدمو موهامو خشک کردم
ساعتو چک کردم و...
حمایت❤
شرط پارت بعدی
۱۷ لایک
۲۵ کامنت
۱۰.۹k
۰۹ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.