قدرت عشق Part. اخر
از زبان رانگ
صبح از خواب بیدار شدم بعدش هانا هم بیدار کردم بعدش دوتایی باهم رفتیم صبخانه خوردیم بعدش هانا داشت ظرف ها رو نی شست منم از این فرصت استفاده مردم و رفتم یه دوش گرفتم و وقتی از حموم در اومدم هانا رفت بعدش هم هانا رو بردم ارایشگاه خودم هم رفتم ارایشگاه و آماده شدم و یه کت شلوار که مادرم برام خریده بود رو پوشیدم
از زبان هانا
منو بردن ارایشگاه منی که تو عمرم کرم پودر نزده بودم بهم کرم پودر زدن بعد ش یه عالمه ارایشم کردم
بعدشم لباس عروس رو پوشیدم جواهرات ذو هم پوشیدم و اون کفشم هم پوشیدم و رفتم بیرون دیدم رانگ به ماشین تکیه داده و منتظر منه رانگ دهنش باز مونده بود
رانگ ـ وای هانا هیلی خوشگل شدی
هانا ـ یعنی زشت نشدم خیلی اخه ارایشم کردن خودم که خوشم نمیاد
رانگ ـ حالا عصبی نشو همش یه روزه دیگه
هانا ـ اره حق بو توعه
رانگ ـ راستی مواظب باش ندزدنتا بعد من بدون هانا می شم
هانا ـ نترس تو به فکر خودت باش
و بعدش دوتایی باهم به سمت سالن حرکت کردن و توی اتاق انتظار منتظر موندن
وهمه برای تبریک اومدن
حتی لونا هم اومده بود
لونا ـ هانا بهت تبریک می گم امید وارم که خوشبخت بشین منو ببهش که اون زمان زیاد اذیتت می کردم
هانا ـ ممنون
من قبلا بخشیدمت
لونا ـ خوب من دیگه میرم
هانا ـ باشه خدافظ
مادر رانگ ـ وای چقدر خوشگل شدی هانا راستی اومدم بگم که باید بیاین دیگه نوبت شماست
رانگ ـ باشه تو برو من اومدم
و رانگ و هانا دست در دست هم به سمت
سالن عروسی حرکت کردن
عاقد ـ اقای لی رانگ ایا حاضرید با خانم هانا ازدواج کنید
رانگ ـ بله
عاقد ـ خانم هانا ایا حاضرید با اقای لی رانگ ازدواج کنید
هانا ـ بله
عاقد ـ من شما رو زن و شوهر اعلام نی کنم می تونید همو ببوسی
و بلاخره این دوتا عاشق هم بهم رسیدن و صاحب دو فرزند شدن
ـــــــــــــــــــــــــ
پایان
ــــــــــــــــــــــــــــــ
امید وارم که خوشتون اومده باشه
منتظر فیک بعدی باشید
صبح از خواب بیدار شدم بعدش هانا هم بیدار کردم بعدش دوتایی باهم رفتیم صبخانه خوردیم بعدش هانا داشت ظرف ها رو نی شست منم از این فرصت استفاده مردم و رفتم یه دوش گرفتم و وقتی از حموم در اومدم هانا رفت بعدش هم هانا رو بردم ارایشگاه خودم هم رفتم ارایشگاه و آماده شدم و یه کت شلوار که مادرم برام خریده بود رو پوشیدم
از زبان هانا
منو بردن ارایشگاه منی که تو عمرم کرم پودر نزده بودم بهم کرم پودر زدن بعد ش یه عالمه ارایشم کردم
بعدشم لباس عروس رو پوشیدم جواهرات ذو هم پوشیدم و اون کفشم هم پوشیدم و رفتم بیرون دیدم رانگ به ماشین تکیه داده و منتظر منه رانگ دهنش باز مونده بود
رانگ ـ وای هانا هیلی خوشگل شدی
هانا ـ یعنی زشت نشدم خیلی اخه ارایشم کردن خودم که خوشم نمیاد
رانگ ـ حالا عصبی نشو همش یه روزه دیگه
هانا ـ اره حق بو توعه
رانگ ـ راستی مواظب باش ندزدنتا بعد من بدون هانا می شم
هانا ـ نترس تو به فکر خودت باش
و بعدش دوتایی باهم به سمت سالن حرکت کردن و توی اتاق انتظار منتظر موندن
وهمه برای تبریک اومدن
حتی لونا هم اومده بود
لونا ـ هانا بهت تبریک می گم امید وارم که خوشبخت بشین منو ببهش که اون زمان زیاد اذیتت می کردم
هانا ـ ممنون
من قبلا بخشیدمت
لونا ـ خوب من دیگه میرم
هانا ـ باشه خدافظ
مادر رانگ ـ وای چقدر خوشگل شدی هانا راستی اومدم بگم که باید بیاین دیگه نوبت شماست
رانگ ـ باشه تو برو من اومدم
و رانگ و هانا دست در دست هم به سمت
سالن عروسی حرکت کردن
عاقد ـ اقای لی رانگ ایا حاضرید با خانم هانا ازدواج کنید
رانگ ـ بله
عاقد ـ خانم هانا ایا حاضرید با اقای لی رانگ ازدواج کنید
هانا ـ بله
عاقد ـ من شما رو زن و شوهر اعلام نی کنم می تونید همو ببوسی
و بلاخره این دوتا عاشق هم بهم رسیدن و صاحب دو فرزند شدن
ـــــــــــــــــــــــــ
پایان
ــــــــــــــــــــــــــــــ
امید وارم که خوشتون اومده باشه
منتظر فیک بعدی باشید
۲۱.۰k
۱۴ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.