سناریو انهایپن
سناریو انهایپن
وقتی باهات قهرن میخوای از دلشون در بیاری
هی سونگ: داشت با نیکی تلفنی حرف میزد که میری گوشی رو از دستش میگیری
ات: الو نیکی تویی؟
نیکی: آره زن داداش خوبی؟
ات: خوبم میشه یه وقت دیگه زنگ بزنی الان کار داریم
نیکی: اوکی بایی
هی سونگ : ات چیکار میکنی دیوونه شدی؟
ات: چاگی؟ من بچه میخوامم
هی سونگ: وات اینطوری میخوای اشتی کنی؟
ات: اوهوم
هی سونگ: خوبه ... مزاحم نشوید
جی: داشت تلویزیو میدید رفتی پیشش نشستی خودشو کشید اون ور رفتی روی پاش نشستی با تعجب نگاهت کرد و لباتو گذاشتی رو لباش همراهی کرد بعد باهات اشتی کرد
جیک: ایشونو تا بوسش کردی گفتی ببخشید باهات اشتی کرد
سونگهون: توهم باهاش قهری نمیری بگی ببخشید که بعد دو روز خودش خسته میشه میره دوکیسه خوراکی با یه عروسک میگیره بوست میکنه میگه ببخشید و اشتی میکنید
سونو: دوست پسرت بود و هردو ایدل بودید چون نمیزاشتی به بقیه رابطتونو اعلام کنید بحثتون شده بود بعد قهر کرد باهات و برای اینکه کار خودشو بکنه رفت خونه جی از اونجا لایو گرفت و همه چی رو گفت حالا اون باید ناز تورو بکشه
جونگوون: براش غذا میپزی میبری کمپانی میبینی داره تمرین میکنه میری داخل اتاق تمرین به پسرا سلام میدی میرسی به جونگوون غذا رو بهش میدی می خوای بری که میکشتت توی بغلش و اشتی میکنه
نیکی: ایشون همون موقع اشتی کرده کار به قهر کشیده نشده
وقتی باهات قهرن میخوای از دلشون در بیاری
هی سونگ: داشت با نیکی تلفنی حرف میزد که میری گوشی رو از دستش میگیری
ات: الو نیکی تویی؟
نیکی: آره زن داداش خوبی؟
ات: خوبم میشه یه وقت دیگه زنگ بزنی الان کار داریم
نیکی: اوکی بایی
هی سونگ : ات چیکار میکنی دیوونه شدی؟
ات: چاگی؟ من بچه میخوامم
هی سونگ: وات اینطوری میخوای اشتی کنی؟
ات: اوهوم
هی سونگ: خوبه ... مزاحم نشوید
جی: داشت تلویزیو میدید رفتی پیشش نشستی خودشو کشید اون ور رفتی روی پاش نشستی با تعجب نگاهت کرد و لباتو گذاشتی رو لباش همراهی کرد بعد باهات اشتی کرد
جیک: ایشونو تا بوسش کردی گفتی ببخشید باهات اشتی کرد
سونگهون: توهم باهاش قهری نمیری بگی ببخشید که بعد دو روز خودش خسته میشه میره دوکیسه خوراکی با یه عروسک میگیره بوست میکنه میگه ببخشید و اشتی میکنید
سونو: دوست پسرت بود و هردو ایدل بودید چون نمیزاشتی به بقیه رابطتونو اعلام کنید بحثتون شده بود بعد قهر کرد باهات و برای اینکه کار خودشو بکنه رفت خونه جی از اونجا لایو گرفت و همه چی رو گفت حالا اون باید ناز تورو بکشه
جونگوون: براش غذا میپزی میبری کمپانی میبینی داره تمرین میکنه میری داخل اتاق تمرین به پسرا سلام میدی میرسی به جونگوون غذا رو بهش میدی می خوای بری که میکشتت توی بغلش و اشتی میکنه
نیکی: ایشون همون موقع اشتی کرده کار به قهر کشیده نشده
۸.۸k
۲۶ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.