باران خونP16
پرش به صبح ویو ا/ت
از خواب که بیدار شدم لباس خواب تنم بود و موهای بافتم باز بود سریع رفتم طبقه پایین و دیدم روی میز چیده شده از صبحانه و ابمیوه های طبیعی چیده شد بود که یهو یه نفر جلوم زاهر شد
نامجون: قرمز بهتون میاد
ا/ت: ممنون هنور از خونم نمیخوای بری بیرون خون اشام
نامجون : دیشب رفتم صبح دوباره برگشتم برات صبحانه اماده کردم امروز نمیخواد بیای سر کار
ا/ت: ممنون
تق تق { در خونه}
ا/ت: مهمون ؟
در رو باز کردم و با قیافه نگران یونا مواجه شدم
ا/ت: جی شده
یونا: سهون تصادف کرده... بردنش بخش
ا/ت: ای واییییی الان میام وایسا
سریع یه لباس ساده پوشیدم {اسلاید3} داشتم کفشامو پام میکردم که نام اومد سمتم
نامجون: دامنت کوتاهه خیلی هم کوتاهه عوضش کن
یونا: ا/ت؟ دوست پسرت از خودت خوشگل تره
ا/ت: داداشم داره جون میده بیا بریم کولوچه تو هم زیپت رو بکش یونا
نامجون: به من گفتی بیام؟
ا/ت: بله سریع تر سیب زمینی
نامجون: باشه بریم
پرش بیمارستان
تا امروز ادامش رو میزارم لپ تابم شارژ نداره بای گلاهای مننن
از خواب که بیدار شدم لباس خواب تنم بود و موهای بافتم باز بود سریع رفتم طبقه پایین و دیدم روی میز چیده شده از صبحانه و ابمیوه های طبیعی چیده شد بود که یهو یه نفر جلوم زاهر شد
نامجون: قرمز بهتون میاد
ا/ت: ممنون هنور از خونم نمیخوای بری بیرون خون اشام
نامجون : دیشب رفتم صبح دوباره برگشتم برات صبحانه اماده کردم امروز نمیخواد بیای سر کار
ا/ت: ممنون
تق تق { در خونه}
ا/ت: مهمون ؟
در رو باز کردم و با قیافه نگران یونا مواجه شدم
ا/ت: جی شده
یونا: سهون تصادف کرده... بردنش بخش
ا/ت: ای واییییی الان میام وایسا
سریع یه لباس ساده پوشیدم {اسلاید3} داشتم کفشامو پام میکردم که نام اومد سمتم
نامجون: دامنت کوتاهه خیلی هم کوتاهه عوضش کن
یونا: ا/ت؟ دوست پسرت از خودت خوشگل تره
ا/ت: داداشم داره جون میده بیا بریم کولوچه تو هم زیپت رو بکش یونا
نامجون: به من گفتی بیام؟
ا/ت: بله سریع تر سیب زمینی
نامجون: باشه بریم
پرش بیمارستان
تا امروز ادامش رو میزارم لپ تابم شارژ نداره بای گلاهای مننن
۷.۵k
۰۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.