رژینا توان گفتن ان را ندارد
رژینا توان گفتن ان را ندارد
از الان پاسخ شما را می دانم و به شما حق میدهم . من مردم و شما را درک میکنم . پس نیازی به گفتن پاسختان نیست میتوانید برگردید
رضا با استیصال و عصبانیت گفت
پدر اگر میشود اصل مطلب را بگویید ناراحتی رژینا مرا کلافه کرده است سردی او قلبم را اتش زده
جگرم می سوزد به شوق دیدنش از بندر عباس آمدم خسارتهای مالی و اعتباری را به جانم خریدم تنها بخاطر اینکه او را ببینم . شما میدانی کنسل کردن جلسه و ترتیب دوباره ان و جبران خسارت ناشی از تصمیم دیر هنگام یعنی چه . شما می دانی عذر آوردن برای شریک تجاری و مشتری یعنی چه
من عارم امارات بودم
که شما تماس گرفتید
همه این ها فدای یک تار رژینا
خواهش مبکنم بگویید دلیل این همه سردی چیست .... چه اتفاقی افتاده است من تاقت دیدن ناراحتی رژینا را ندارم . تماسم را بدون محبت قطع کرد قلبم تیر میکشد ...تو را مسیح شما عذابم ندهید
پدر گفت
میخواهم سوگند یاد کنی انچه می شنوی مانند راز در بین ما بماند ...
رضا گفت به عظمت امام زمان سوگند که راز شما را فاش نخواهم کرد
مگر مردی راز پدر و همسر و ناموس خود را فاش میکند ؟؟
پدر گفت
ما مردها یکدیگر را بهتر میشناسیم
زنها قدرت درک ندارند و اهمیت یکسری مسائل را باور نمیکنند
رژینای من هم ساده انگارانه حقیفت ی را از شما پنهان نموده است چرا که آنرا اهمیت دانسته در صورتی که میدانم برای شما و همه مردها بسیار مهم ایت
من از شما پوزش میخواهم اگر با سادگی کودکانه خود احساسات شما را به بازی گرفته است .
رضا گفت پدر جان تو را به خدا عذابم ندهید چه حقیقتی ؟ چه سادگیی من میدانم رژینا اشتباه نمیکند هر کاری کرده و هر حرفی را کتمان کرده حتما لازم بوده است . حرف و تصمیم رژینا خرف و تصمیم من است تفاوتی ندارد
مگر اینکه
رژینا عاشق فرددیگری بوده و او الان از راه رسیده یا خاستگار بهتری یافته و مرا فراموش کرده باشد که در برابر اراده رژینا تسلیمم و اگر بگوید برو می روم
خواهش میکنم
بگویید قلب من بیش ازین تاقت دیدن ناراحتی رژینا را ندارد وقتی امدم سردی او عذابی را به جانم انداخته است که از درون دوزخ را احساس میکنم
پدر خندید گفت نه موضوع چیز دیگریست و مهم تر
بگذارید صریح و شفاف بگویم
رژینای من قدرت همخوابگی با مردها و بعد از مادر شدن را ندارد ...
رضا گفت پدر خواهش میکنم اصل مطلب را بگویید اینها که همه حاشیه است
پدر گفت متوحه کلامم شدی میگویم رژینا توان خوابیدن کنار شما را ندارد در نتیحه مادر هم نمیشود
رضا گفت پدر خواهش میکنم علت ناراحتی رژینا را بگویید اینها که حاشیه است . یعنی رژینا بخاطر این موضوع ناراحت است؟ من با او صحبت میکنم که اصلا مهم نیست و اهمیت ندارد من می توانم به او ...
پایان ۴۶
از الان پاسخ شما را می دانم و به شما حق میدهم . من مردم و شما را درک میکنم . پس نیازی به گفتن پاسختان نیست میتوانید برگردید
رضا با استیصال و عصبانیت گفت
پدر اگر میشود اصل مطلب را بگویید ناراحتی رژینا مرا کلافه کرده است سردی او قلبم را اتش زده
جگرم می سوزد به شوق دیدنش از بندر عباس آمدم خسارتهای مالی و اعتباری را به جانم خریدم تنها بخاطر اینکه او را ببینم . شما میدانی کنسل کردن جلسه و ترتیب دوباره ان و جبران خسارت ناشی از تصمیم دیر هنگام یعنی چه . شما می دانی عذر آوردن برای شریک تجاری و مشتری یعنی چه
من عارم امارات بودم
که شما تماس گرفتید
همه این ها فدای یک تار رژینا
خواهش مبکنم بگویید دلیل این همه سردی چیست .... چه اتفاقی افتاده است من تاقت دیدن ناراحتی رژینا را ندارم . تماسم را بدون محبت قطع کرد قلبم تیر میکشد ...تو را مسیح شما عذابم ندهید
پدر گفت
میخواهم سوگند یاد کنی انچه می شنوی مانند راز در بین ما بماند ...
رضا گفت به عظمت امام زمان سوگند که راز شما را فاش نخواهم کرد
مگر مردی راز پدر و همسر و ناموس خود را فاش میکند ؟؟
پدر گفت
ما مردها یکدیگر را بهتر میشناسیم
زنها قدرت درک ندارند و اهمیت یکسری مسائل را باور نمیکنند
رژینای من هم ساده انگارانه حقیفت ی را از شما پنهان نموده است چرا که آنرا اهمیت دانسته در صورتی که میدانم برای شما و همه مردها بسیار مهم ایت
من از شما پوزش میخواهم اگر با سادگی کودکانه خود احساسات شما را به بازی گرفته است .
رضا گفت پدر جان تو را به خدا عذابم ندهید چه حقیقتی ؟ چه سادگیی من میدانم رژینا اشتباه نمیکند هر کاری کرده و هر حرفی را کتمان کرده حتما لازم بوده است . حرف و تصمیم رژینا خرف و تصمیم من است تفاوتی ندارد
مگر اینکه
رژینا عاشق فرددیگری بوده و او الان از راه رسیده یا خاستگار بهتری یافته و مرا فراموش کرده باشد که در برابر اراده رژینا تسلیمم و اگر بگوید برو می روم
خواهش میکنم
بگویید قلب من بیش ازین تاقت دیدن ناراحتی رژینا را ندارد وقتی امدم سردی او عذابی را به جانم انداخته است که از درون دوزخ را احساس میکنم
پدر خندید گفت نه موضوع چیز دیگریست و مهم تر
بگذارید صریح و شفاف بگویم
رژینای من قدرت همخوابگی با مردها و بعد از مادر شدن را ندارد ...
رضا گفت پدر خواهش میکنم اصل مطلب را بگویید اینها که همه حاشیه است
پدر گفت متوحه کلامم شدی میگویم رژینا توان خوابیدن کنار شما را ندارد در نتیحه مادر هم نمیشود
رضا گفت پدر خواهش میکنم علت ناراحتی رژینا را بگویید اینها که حاشیه است . یعنی رژینا بخاطر این موضوع ناراحت است؟ من با او صحبت میکنم که اصلا مهم نیست و اهمیت ندارد من می توانم به او ...
پایان ۴۶
۴.۱k
۰۸ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.