چندپارتی بی تی اس
چندپارتی وقتی عضو هشتمی و اکسو شما رو دعوت میکنه خونه ی خودشون و تو یه لباس باز میپوشی(برای یاد آوری اینا همش فیکه و اگه چیزی گفتم لطفا خودتون ببخشید و تو کامنتا من رو نزنید لطفا)با سپاس
نامجون:بچه ها شب خونه ی گروه اکسو دعوتیم دیگه هر جوری میخوایین خودتون و قبل از ساعت ۷ آماده کنید گرفتید؟!
اعضا:بله
نامجون:ات کو؟!
جونگکوک:بالا تو اتاقش
نامجون:جونگکوک میتونی بری بهش بگی
جونگکوک:آره(جونگکوک ساعت رو درست نشنیده بود چون هدفون تو گوشش بود)
جونگکوک میره دم در اتاق ات
جونگکوک:ات
ات:بله؟!
جونگکوک:میتونم بیام تو؟!
ات:آره بیا
جونگکوک:خب سلام سلام.....خب بعد از ساعت ۷ آماده باش که بریم خونه ی اکسو...اونجا دعوت شدیم
ات:آهان مرسی خبر دادی
جونگکوک:خواهش فعلا
ات:داری میری بیرون درو هم ببند
جونگکوک:باشه
ات ویو:خب الان ساعت ۲ بعد از ظهره تا ساعت ۷ وقت دارم پس یکم فیلم ببینم بعدش میرم حموم
ساعت ۵ بعد از ظهر شده خب الان میرم حموم که حداقل نصف کارا رو کرده باشم رفتم حموم تا پنج و ربع اومدم بیرون بعدش رفتم موهامو خشک کردم که ساعت شد ۵ و۴۵ دیقه بعدش موهامو شونه کردم و بهشون حالت دادم. و حالا اصلی ترین چیز ممکن مونده بود...بله لباس بود حالا باید لباس انتخاب میکردم. در کمدم رو باز کردم و به لباسا نگاه انداختم همشون رو حداقل یه بار برای مراسم های مختلف پوشیده بودم...هی ولی بازم باید امتحان کنم خلاصه که همه رو تن زدم ولی هیچکدومشون به چشمم نیومد. دیگه خسته شده بودم ساعت هفته ۶ و نیم بود که صدای پسرا در اومد رفتم پایین
جیمین:ات آماده ای؟!
ات:نه
اعضا:مگه نگفتیم قبل ساعت هفت آماده باش
ات:ولی جونگکوک گفتش بعد از هفت
همه ی اعضا به جونگکوک نگاه میکنن
جونگکوک:تقصیر من نیست خب هدفون تو گوشم بود همین که شنیدم خیلی هنر کردم
نامجون:اشکال نداره بپوش بیا
ات:باشه فقط یکم طول میکشه
اعضا:چقدر؟!
ات:........
ادامه دارد......
تایپش تموم شد باز میزارم🤍
نامجون:بچه ها شب خونه ی گروه اکسو دعوتیم دیگه هر جوری میخوایین خودتون و قبل از ساعت ۷ آماده کنید گرفتید؟!
اعضا:بله
نامجون:ات کو؟!
جونگکوک:بالا تو اتاقش
نامجون:جونگکوک میتونی بری بهش بگی
جونگکوک:آره(جونگکوک ساعت رو درست نشنیده بود چون هدفون تو گوشش بود)
جونگکوک میره دم در اتاق ات
جونگکوک:ات
ات:بله؟!
جونگکوک:میتونم بیام تو؟!
ات:آره بیا
جونگکوک:خب سلام سلام.....خب بعد از ساعت ۷ آماده باش که بریم خونه ی اکسو...اونجا دعوت شدیم
ات:آهان مرسی خبر دادی
جونگکوک:خواهش فعلا
ات:داری میری بیرون درو هم ببند
جونگکوک:باشه
ات ویو:خب الان ساعت ۲ بعد از ظهره تا ساعت ۷ وقت دارم پس یکم فیلم ببینم بعدش میرم حموم
ساعت ۵ بعد از ظهر شده خب الان میرم حموم که حداقل نصف کارا رو کرده باشم رفتم حموم تا پنج و ربع اومدم بیرون بعدش رفتم موهامو خشک کردم که ساعت شد ۵ و۴۵ دیقه بعدش موهامو شونه کردم و بهشون حالت دادم. و حالا اصلی ترین چیز ممکن مونده بود...بله لباس بود حالا باید لباس انتخاب میکردم. در کمدم رو باز کردم و به لباسا نگاه انداختم همشون رو حداقل یه بار برای مراسم های مختلف پوشیده بودم...هی ولی بازم باید امتحان کنم خلاصه که همه رو تن زدم ولی هیچکدومشون به چشمم نیومد. دیگه خسته شده بودم ساعت هفته ۶ و نیم بود که صدای پسرا در اومد رفتم پایین
جیمین:ات آماده ای؟!
ات:نه
اعضا:مگه نگفتیم قبل ساعت هفت آماده باش
ات:ولی جونگکوک گفتش بعد از هفت
همه ی اعضا به جونگکوک نگاه میکنن
جونگکوک:تقصیر من نیست خب هدفون تو گوشم بود همین که شنیدم خیلی هنر کردم
نامجون:اشکال نداره بپوش بیا
ات:باشه فقط یکم طول میکشه
اعضا:چقدر؟!
ات:........
ادامه دارد......
تایپش تموم شد باز میزارم🤍
۱۱.۶k
۰۶ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.