تک پارتی غمگین از تهیونگ
تک پارتی غمگین از تهیونگ
ویو ا.ت
این چند روز تهیونگ اصلا بهم اهمیت نمیده و منم با خودم میگم خب حتما سرش شلوغه و منم تصمیم گرفتم امروز که تولدشه براش کیک و غذای مورد علاقشو درست کنم ببرم شرکتش
ویو تهیونگ
دیدم منشیم در زد و گفت یه خانم اومده میگه یکی از اشناهاتون هستن منم گفتم بگو بیاد
(علامت ها
تهیونگ:+
ا.ت:&
&: سلام تهیونگ خوبی عزیزم
+: تو اینجا جیکار میکنی(خیلی خیلی سرد جوابشو داد)
&: امروز تولدته برات کیک و غذای مورد علاقتو اوردم(بغض شدید اینو گفت)
+: بزار اینجا هری(سرد)
&: وقتی تهیونگ اینجوری گفت با بغض اومدم بیرون و با یه ماشین تصادف کردم و دیگه هیچی ندیدم و سیاهی
+:وقتی که ا.ت رفت یه حس بدی داشتم از بیمارستان بهم زنگ زدن گفتن ا.ت تو اتاق عمله و من سریع رفتم بیمارستان و بعد از 4 ساعت دکتر اومد بیرون و من سریع رفتم پیشش و گفتم
+: حال همسرم چطوره
دکتر: متاسفانه ایشونو از دست دادیم
ویو ا.ت
این چند روز تهیونگ اصلا بهم اهمیت نمیده و منم با خودم میگم خب حتما سرش شلوغه و منم تصمیم گرفتم امروز که تولدشه براش کیک و غذای مورد علاقشو درست کنم ببرم شرکتش
ویو تهیونگ
دیدم منشیم در زد و گفت یه خانم اومده میگه یکی از اشناهاتون هستن منم گفتم بگو بیاد
(علامت ها
تهیونگ:+
ا.ت:&
&: سلام تهیونگ خوبی عزیزم
+: تو اینجا جیکار میکنی(خیلی خیلی سرد جوابشو داد)
&: امروز تولدته برات کیک و غذای مورد علاقتو اوردم(بغض شدید اینو گفت)
+: بزار اینجا هری(سرد)
&: وقتی تهیونگ اینجوری گفت با بغض اومدم بیرون و با یه ماشین تصادف کردم و دیگه هیچی ندیدم و سیاهی
+:وقتی که ا.ت رفت یه حس بدی داشتم از بیمارستان بهم زنگ زدن گفتن ا.ت تو اتاق عمله و من سریع رفتم بیمارستان و بعد از 4 ساعت دکتر اومد بیرون و من سریع رفتم پیشش و گفتم
+: حال همسرم چطوره
دکتر: متاسفانه ایشونو از دست دادیم
۵۲۰
۲۲ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.