trust me Continue Part. 33
ماها داشت میخندید
بازم با یک چیزی برخورد کردم عقب رفتم بهش نگاه کردم اون بدن ماها بود
سرش از بدنش جداشده بود
-ماهااااااااااااا
یک دفعه صدای گریه های ماها میامد که با صدای بلند داد میزد گریه می کرد
+ جیمینینییییینننننننننننننن هققققق برگردد
-ما.... ها
+ جیمینیننینننیییننننننننن لطفااااااا برگرددددد
با حس چیزی چشمام گرم شد
( از دیدی ماها)
به درو برم نگاه می کردم دیدم یکی از پرستارا یا داد به دکتر می گفت قلبش نمیزنه
فقط همین باعث میشد که از خودم بی خود بشم
با سرعت سمت تخت رفتم و روبه روش وایستادم
+ جیمینینییییینننننننننننننن هققققق برگردد
دکتر: ببریدش کنار
+ ولم کنیددددددددد
+ جیمینیننینننیییننننننننن لطفااااااا برگرد
+ جیمینیننیییییییننننننن ولم کنییدیدیددید جیمیننننننننننننن
و باحس گرمی چیزی توی رگم همه چیز برام ساکت شد
+ جیمین منتظرتم
( دوساعت بعد)
چشمامو باز کردم و به دورو برم نگاه کردم به درو برمو نگاه می کردم
دیدم کوک و شیون نشستن
+ جیمین کجاست؟؟؟ کو؟؟؟
کوک: اروم باش خوبه
+ منو ببر پیشش
کوک: نمیشه
+ لطفا خواهش می کنم
کوک: ماها نمی تونی بری
با باز شدن در سرم برگردوندم و با چهره خسته هوپی مواجه شدم
هوپی: ما.....
+ خواهش می کنم منو ببر پیش جیمین خواهش می کنم منو ببر پیشش
هوپی: اما.....
+ خواهش می کنمم قول میدیم زیاد گریه نکنم خواهش می کنم
هوپی سمتم امد و روبه روم نشست
هوپی: ماها امروز رو باید استراحت کنه نمیشه
+ خواهش می کنم
هوپی: هیییش امشب نمیشه فردا که بیدار شدی خودم میبرم پیشش
+(با بغض) قول میدی؟
هوپی: اره قول میدیم
بمانید در خماری 💜
نظر یادتون نره 💜💜
دوستون دارم 💜
اگر تونستم و دستام همراهی کردن😂ساعت یک براتون یک پارت اپ می کنم وگرنه فردا بعد کلاسم براتون اپ می کنم 😁💜
شب قشنگتون مشنگ💜😁
بازم با یک چیزی برخورد کردم عقب رفتم بهش نگاه کردم اون بدن ماها بود
سرش از بدنش جداشده بود
-ماهااااااااااااا
یک دفعه صدای گریه های ماها میامد که با صدای بلند داد میزد گریه می کرد
+ جیمینینییییینننننننننننننن هققققق برگردد
-ما.... ها
+ جیمینیننینننیییننننننننن لطفااااااا برگرددددد
با حس چیزی چشمام گرم شد
( از دیدی ماها)
به درو برم نگاه می کردم دیدم یکی از پرستارا یا داد به دکتر می گفت قلبش نمیزنه
فقط همین باعث میشد که از خودم بی خود بشم
با سرعت سمت تخت رفتم و روبه روش وایستادم
+ جیمینینییییینننننننننننننن هققققق برگردد
دکتر: ببریدش کنار
+ ولم کنیددددددددد
+ جیمینیننینننیییننننننننن لطفااااااا برگرد
+ جیمینیننیییییییننننننن ولم کنییدیدیددید جیمیننننننننننننن
و باحس گرمی چیزی توی رگم همه چیز برام ساکت شد
+ جیمین منتظرتم
( دوساعت بعد)
چشمامو باز کردم و به دورو برم نگاه کردم به درو برمو نگاه می کردم
دیدم کوک و شیون نشستن
+ جیمین کجاست؟؟؟ کو؟؟؟
کوک: اروم باش خوبه
+ منو ببر پیشش
کوک: نمیشه
+ لطفا خواهش می کنم
کوک: ماها نمی تونی بری
با باز شدن در سرم برگردوندم و با چهره خسته هوپی مواجه شدم
هوپی: ما.....
+ خواهش می کنم منو ببر پیش جیمین خواهش می کنم منو ببر پیشش
هوپی: اما.....
+ خواهش می کنمم قول میدیم زیاد گریه نکنم خواهش می کنم
هوپی سمتم امد و روبه روم نشست
هوپی: ماها امروز رو باید استراحت کنه نمیشه
+ خواهش می کنم
هوپی: هیییش امشب نمیشه فردا که بیدار شدی خودم میبرم پیشش
+(با بغض) قول میدی؟
هوپی: اره قول میدیم
بمانید در خماری 💜
نظر یادتون نره 💜💜
دوستون دارم 💜
اگر تونستم و دستام همراهی کردن😂ساعت یک براتون یک پارت اپ می کنم وگرنه فردا بعد کلاسم براتون اپ می کنم 😁💜
شب قشنگتون مشنگ💜😁
۱۷.۸k
۳۰ مهر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.