p: 20
جونگ هیون مانع افتادنش میشه
جونگ هیون:مجبور بودی انقدر بخوری اخه
اون مینی رو با خودش به داخل خونه برد
نزدیکتر رفتم اون فقط یک شلوارک کوتاه با تیشرت تنش بود نباید توی این هوا ابنطور بیرون میومد
کوک:هی فسقلی
چند باری اورا صدا زد اما انگار به خواب عمیقی فرو رفته بود
نمیتونست به او لبخند نزنه
توی خواب خیلی اروم بنظر میرسید درحالی که زمانی که بیدار میبود اتیش به پا میکرد
نمیتونستم وقتی اینقدر بی دفاع کنارم وایساده بود دربرابرش مقاومت کنم اون خیلی بامزه میشد
پیشونیش رو آروم بوسیدم
همینکه روی تخت دراز کشیدم به سمتم اومد و محکم بغلم کرد
اون الان کاری رو انجام داد که مطمئنم اگر هوشیار بود حتی برای اذبت کردن من هم که شده این کار رو نمیکرد
با دقت به صورتش نگاه می کند و احساس می کند که احساس گرمی و مبهم توی سینهش پخش می شود،به او نگاه میکند که چقدر ارام و دوست داشتنی بنظر میرسه او می تواند ساعت ها این کار را انجام دهد که چقدر هنگام خواب آرام است
واقعا اون تونسته بود تا این حد منو عاشق خودش کنه
اما چطور چرا با همه متفاوت بود اون یچیز خاص بود که هرگز از داشتنش خسته نمیشدم فقط اگر بتوانم سرسخت بودن اورا کنار بزنم و اورا بشکنم که برای همیشه اورا کنارم داشته باشم من این کارو خواهم کرد
احساس میکنه لوله اسلحه روی شقیقه اش قرار میگیره
هانا:میزاری برم یا بکشمت؟
جونگ هیون:مجبور بودی انقدر بخوری اخه
اون مینی رو با خودش به داخل خونه برد
نزدیکتر رفتم اون فقط یک شلوارک کوتاه با تیشرت تنش بود نباید توی این هوا ابنطور بیرون میومد
کوک:هی فسقلی
چند باری اورا صدا زد اما انگار به خواب عمیقی فرو رفته بود
نمیتونست به او لبخند نزنه
توی خواب خیلی اروم بنظر میرسید درحالی که زمانی که بیدار میبود اتیش به پا میکرد
نمیتونستم وقتی اینقدر بی دفاع کنارم وایساده بود دربرابرش مقاومت کنم اون خیلی بامزه میشد
پیشونیش رو آروم بوسیدم
همینکه روی تخت دراز کشیدم به سمتم اومد و محکم بغلم کرد
اون الان کاری رو انجام داد که مطمئنم اگر هوشیار بود حتی برای اذبت کردن من هم که شده این کار رو نمیکرد
با دقت به صورتش نگاه می کند و احساس می کند که احساس گرمی و مبهم توی سینهش پخش می شود،به او نگاه میکند که چقدر ارام و دوست داشتنی بنظر میرسه او می تواند ساعت ها این کار را انجام دهد که چقدر هنگام خواب آرام است
واقعا اون تونسته بود تا این حد منو عاشق خودش کنه
اما چطور چرا با همه متفاوت بود اون یچیز خاص بود که هرگز از داشتنش خسته نمیشدم فقط اگر بتوانم سرسخت بودن اورا کنار بزنم و اورا بشکنم که برای همیشه اورا کنارم داشته باشم من این کارو خواهم کرد
احساس میکنه لوله اسلحه روی شقیقه اش قرار میگیره
هانا:میزاری برم یا بکشمت؟
۳.۵k
۰۱ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.