گردنبند خونین پارت ۷✨️✨️

شب فرا رسید. کل اعضای خانواده سلطنتی درحال خوش بش باهم دیگه بودن و اصلا حواسشون به ساعت نبود. که یک لحظه پادشاه گفت: راستی فردا باید تو رو به قبیله ها معرفی بکنیم!
لونا: قبیله ها؟
ملکه: اره عزیزم. تو این جنگل ۳ قبیله اصلی زندگی میکنند: ومپایر ها، الف ها و گرگینه ها
لونا : مامان، بابا، شما جزو کدوم قبیله بودید؟
پادشاه: من و مادرت دو رگه هستیم. من ومپایر و الف هستم و مادرت انسان و گرگینه.
برای همینه که تو ۴ رگه هستی! یجوری تو بعد از مادر بزرگت دومین ۴ رگه این جهان هستی!
لونا بعد از شنیدن این حرف خوشحال شد و لبخند زد ولی بعد کمی نگران شد که چطوری میخواد این چهار قدرت رو کنترل کنه؟
لونا:مامان، بابا، من چطوری مستونم رو این قدرت ها مسلط بشم و همشونو یاد بگیرم؟
ملکه: نگران نباش عزیزم،فردا چهار نفر از بهترین هر قبیله رو انتخاب میکنیم تا باهات تمرین کنن و تو بتونی از تمامی قدرت هات بخوبی استفاده کنی!
لونا: ممنوننننن!
بعد هر سه شان به تخت خواب هایشان رفتند و خوابيدند.
فردا صبح، روز مهمی برای لونا بود چون قرار بود با افرادی اشنا شود ، که مسبر زندگیش را تغییر خواهنند داد.
.
.
.
.
.
.
پایان این پارت.