My love p4
My love
Part 4
به سمت خونم رفتم . ایکاش یه نشونه ای ازش داشتم که بتونم دوباره پیداش کنم .
به خونم رسیدم درو باز کردم و رفتم تو . لباسم رو عوض کردم و روی کاناپه نشستم و تلویزیون رو روشن کردم . خدارو شکر فردا شرکت تعطیل بود . واقعا نیاز به استراحت داشتم .
درحال دیدن فیلم بودم که گوشیم زنگ خورد .
هانا بود . گوشی رو برداشتم و جواب دادم .
هانا : سلام . خوبی ؟
اِما : سلام . خوبم مرسی تو خوبی ؟
هانا : ممنون . میگم فردا کار نداری؟
اِما : نه . چطور ؟
هانا : گفتم با هم بریم بار . دوستم دعوتمون کرده بار خودش . و اینکه از اونجایی که خیلی تنهام میخوام برای خودم یکی رو پیدا کنم .
اِما : اوووووو که اینطور . باشه . ساعت چند ؟
هانا : ساعت ۵ غروب . میای ؟
اِما: اره میام .
هانا : خب پس فردا می بینمت .
اِما : باشه . فعلا
هانا : فعلا
گوشی رو قطع کردم . آخه الان چه وقت بار بود.
اِما : واااااای خدا
رفتم تو اتاقم و لباس فردا رو آماده کردم .
بعدش روی تختم دراز کشیدم و خوابیدم .
بازم اون پسر ، اینبار براید استایل بغلم کرده بود و صورتش خونی بود . خیلی ترسیده بود و نگران بود و فقط می دوید . یهو خودمو دیدم که دست و صورت و قسمتی از لباسم خونی بود .
قفسه سینم بود که خونی بود .
یهو از خواب بیدار شدم . نفس نفس میزدم و عرق کرده بودم . این دیگه چه خوابی بود . از جام بلند شدم و نشستم . چند تا نفس عمیق کشیدم و......
Part 4
به سمت خونم رفتم . ایکاش یه نشونه ای ازش داشتم که بتونم دوباره پیداش کنم .
به خونم رسیدم درو باز کردم و رفتم تو . لباسم رو عوض کردم و روی کاناپه نشستم و تلویزیون رو روشن کردم . خدارو شکر فردا شرکت تعطیل بود . واقعا نیاز به استراحت داشتم .
درحال دیدن فیلم بودم که گوشیم زنگ خورد .
هانا بود . گوشی رو برداشتم و جواب دادم .
هانا : سلام . خوبی ؟
اِما : سلام . خوبم مرسی تو خوبی ؟
هانا : ممنون . میگم فردا کار نداری؟
اِما : نه . چطور ؟
هانا : گفتم با هم بریم بار . دوستم دعوتمون کرده بار خودش . و اینکه از اونجایی که خیلی تنهام میخوام برای خودم یکی رو پیدا کنم .
اِما : اوووووو که اینطور . باشه . ساعت چند ؟
هانا : ساعت ۵ غروب . میای ؟
اِما: اره میام .
هانا : خب پس فردا می بینمت .
اِما : باشه . فعلا
هانا : فعلا
گوشی رو قطع کردم . آخه الان چه وقت بار بود.
اِما : واااااای خدا
رفتم تو اتاقم و لباس فردا رو آماده کردم .
بعدش روی تختم دراز کشیدم و خوابیدم .
بازم اون پسر ، اینبار براید استایل بغلم کرده بود و صورتش خونی بود . خیلی ترسیده بود و نگران بود و فقط می دوید . یهو خودمو دیدم که دست و صورت و قسمتی از لباسم خونی بود .
قفسه سینم بود که خونی بود .
یهو از خواب بیدار شدم . نفس نفس میزدم و عرق کرده بودم . این دیگه چه خوابی بود . از جام بلند شدم و نشستم . چند تا نفس عمیق کشیدم و......
۳.۲k
۰۳ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.