پارت 7/8
پارت 7/8
کیفم رو برداشتم و داشتم از در شرکت بیرون میرفتم که با دستی ک محاصرم کرد سر جام وایسادم
جونگکوک: نرو لعنتی... نرو وقتی حتی یه کلمع هم بهم جواب ندادی... اولین باره این دلم بدجور برای یکی رفته
ا.ت: اون عوضی...اونشب منو ول کرد... توی بهترین روز زندگیم... تبدیل به گند ترین شب عمرم کرد... ازکجا معلوم تو هم یروز ولم نمیکنی
با گرمی لب هاش روی لب هام چشمام گرد شد
جونگکوک: فقط میتونم بگم چقدر دوست دارم
چشم هام رو بستم و نفس عمیقی کشیدم.. اینبار من شروع کننده ی بوسه بودم... با دستش که پشت کمرم بود من رو به اتاقش برد در رو بست و من رو بین دست و دیرا زندانی کرد اروم اروم دکمه های پیرهنم رو باز کرد و با بوسه هاش وسط سینه هام و مکیدن گردن و سینم باعث شد سرم رو به در تکیه بدم و ناله هام شروع بشه به سمت مبل بزرگ و چرمی وسط اتاق هدایتم کردم و همزمان با پایین کشیدن دامنم کمربند شلوارش رو باز کرد
«30 مین بعد»
با نفس نفس زدنش اروم خودش رو روی بدنم ول کرد اما سعی میکرد خیلی بهم فشار نیاره... با همون لبخندش بالاخره لب زد
جونگکوک: فک کنم یه نینی کوچولو قراره بهمون اضافه شه
ا.ت: دیوونه
جونگکوک: خوبی؟
ا.ت: عالیم... حس خیلی خوبی دارم
با بردن دستش به پایین تنم و مالش لبخند زد
جونگکوک: پس فعلا تو این حس خوب رو داشته باش تا دوباره کمرم راه بیوفته...
بریم تا پارت بعد رو هم بزارم براتون👍
کیفم رو برداشتم و داشتم از در شرکت بیرون میرفتم که با دستی ک محاصرم کرد سر جام وایسادم
جونگکوک: نرو لعنتی... نرو وقتی حتی یه کلمع هم بهم جواب ندادی... اولین باره این دلم بدجور برای یکی رفته
ا.ت: اون عوضی...اونشب منو ول کرد... توی بهترین روز زندگیم... تبدیل به گند ترین شب عمرم کرد... ازکجا معلوم تو هم یروز ولم نمیکنی
با گرمی لب هاش روی لب هام چشمام گرد شد
جونگکوک: فقط میتونم بگم چقدر دوست دارم
چشم هام رو بستم و نفس عمیقی کشیدم.. اینبار من شروع کننده ی بوسه بودم... با دستش که پشت کمرم بود من رو به اتاقش برد در رو بست و من رو بین دست و دیرا زندانی کرد اروم اروم دکمه های پیرهنم رو باز کرد و با بوسه هاش وسط سینه هام و مکیدن گردن و سینم باعث شد سرم رو به در تکیه بدم و ناله هام شروع بشه به سمت مبل بزرگ و چرمی وسط اتاق هدایتم کردم و همزمان با پایین کشیدن دامنم کمربند شلوارش رو باز کرد
«30 مین بعد»
با نفس نفس زدنش اروم خودش رو روی بدنم ول کرد اما سعی میکرد خیلی بهم فشار نیاره... با همون لبخندش بالاخره لب زد
جونگکوک: فک کنم یه نینی کوچولو قراره بهمون اضافه شه
ا.ت: دیوونه
جونگکوک: خوبی؟
ا.ت: عالیم... حس خیلی خوبی دارم
با بردن دستش به پایین تنم و مالش لبخند زد
جونگکوک: پس فعلا تو این حس خوب رو داشته باش تا دوباره کمرم راه بیوفته...
بریم تا پارت بعد رو هم بزارم براتون👍
۸.۳k
۰۶ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.