عشق فراموش شده پارت 16
هانا: زنعمو چقد جنتلمنم نع؟(🤣)
زنعمو: چی داری میگی؟ تو اصلا دختر نیستی
کوک: مامان قربونت بشم من هاناعه(🤣)
هیونجین: خاله جون کوچولوی من رو نمیشنایی؟ 🤣
مین هو: وایی سوریون (مادر کوک و سونگ هو) زنداداش خوشگلم هانای منو نمیشناسی؟ 🤣
جون وو: بسه دیگه نخندین مردم دارن نگامون میکنن(😅)
سوریون: امکان نداره هانا چرا اینجوری شدی دخترم؟ 😦
هانا: چی شدم زنعمو؟ به قول خودت جنتلمن(دوباره همه زدن زیر خند)سوریون: واییییی قربونت بشم دخترم چرا انقد سکسی شدی؟ 🥹
هانا: چون سکسی بودم درجه ی سکسی بودنم رفته بالا این شدم
زنعمو اومد سمتت محکم بغلت کرد گف: وایییی نمیدونی چقد دلم برات تنگ شده بود
هانا: زنعمو تو تاچند دقیقه ی پیش داشتی یونا رو بغل میکردی
سوریون: چیییی😳یونا؟
یونا: ارع خاله جون من یونام نع هانا
زنعمو رفت یونارم بغل کرد گف: وایییی چقد امریکا رفتن بهتون ساخته ببین چقد جذاب شدین🥹
هانا: من جذابترم ها؟
شوگا: راس میگه خاله بزور دخترا رو از دورش جمع کردیم که ناکارشون نکنه😂(همه دوبارع جرخوردن ازخنده)
هانا: 😐
چان: خواهر قشنگم ازشدت جذاب بودن دخترا بدجور دورش بودن 🤣
جین: یکی پیدا شد از من هندسام تر🤣
هانا: من هندسام ترم ها؟
هیونجین: هیونگ تو هانا عینه همین موندم این اعتماد بنفس رو از کجا میارید؟ 😂
هانا: از تو جیبم، برادرمن وقتی جذابیم چیکار کنیم اخه؟ این اعتماد بنفس نیس حقیقته(همه🤣)
جین: وایییی میبینید بچم چقد خوب حرف میزنه
سوریون: وایی خدا شما کی انقد بزرگ شدین؟(زد زیر گریه 😭)
کوک: مامان چرا گریه میکنی؟
هانا: زنعمو گریه نکن نکنه میخواستی بچه بمونیم؟
سوریون: کاشکی الان سویون و سوهی(سویون برادر وسطی چان و هانا و سوهی مادرشون کع گفتم کشتنشون) اینجا بودنو میدیدن چقد زود بزرگ شدین(با بغض و گریه ی شدید)
هانا رف جلو زنعمو رو بغل کرد گف: گریه نکن زنعمو
بعد هیون بین زنعمو رو برد دستشویی تا صورتشو بشوره منم خواستم بشینم دیدم چان نیس
هانا: چان کو؟
جیمین: چان که همین الان اینجا بود
تهیونگ: راس میگه، بریم دنبالش بگردیم.
هانا: نع شما بشینین خودم میرم پیداش کنم، بعد هانا از مهمونی زدبیرون دید چان یه گوشه که کسی نبینع نشسته رو زمین داره گریه میکنه هانا رف پیشش اروم بغلش کرد
هانا: چان قربونت بشم چرا گریه میکنی؟
چان: هانا دلم برا مامان و سویونو اون کرم ریختناش تنگ شده(گریه ی شدید)
هانا: منم دلم براشون تنگ شده ولی گریه چیزیو حل نمیکنه
چان: همش تقصیر منه اگه اون روز خونه میموندم با بابا نمیرفتم شاید الان اونا زنده بودن(😭)
هانا: ببین قربونت بشم گریه نکن تقصیر هیچکی نیس، الان بجای گریه کردن باید دنبال قاتلشون باشیم باشا فداتشم گریه نکن دیگه
چان: باشع
هانا: چطوره ازین به بعد خونه من بمونی؟
چان: واقعا؟
هانا: ارع، بعد اشکای چان رو پاک کرد، ببین چان شاید براهمه سوال باشه چرا من حتی وقتی مامان و سویون مردن گریه نکردم چرا هیچوقت گریه نمیکنم؟
هانا: ببین بنظرم گریه چیزیو حل نمیکنه فقط خودت اذیت میشی، باگریه کسی که رفته برنمیگرده، میدونی روز خاکسپاری مامانو سویون چقد قلبم درد میکرد میخواست گریم بگیره وقتی فک میکردم داداشم که همیشه با کرم ریختناش منو میخندوند یا مامانم کع همیشع وقتی اتفاقی برام میوفتاد پیشم بود الان دیگه برای همیشه رفتن بغض بدی گلومو گرف ولی اجازه ندادم اشکام بریزه چون نمیخواستم نشون بدم کع چقد ناراحتم وقتی تو و بابارو تو اون وضع دیدم میدونی چقد سخت بود گریم رو تحمل کنم ولی شاید بروز نمیدادم ولی از درون داغون شدم قلبم تیکه تیکه شد شنیدم خیلیا همش میگفتن این دختره چرا گریه نمیکنه یعنی اصلا نارات نیس یا این چقد بیخیاله، این چقد بی احساسه حتی یکی گف سوهیو سویون این دخترو خیلی دوس داشتن ولی این حتی برای مرگشونهم ناراحت نیس کاش این بجای اونا میمرد شنیدن این حرفا برای منکه فقط 13سالم بود خیلی سنگین بود ولی تحمل کردم حتی بابا و بابابزرگ نذاشتن پیشه تو بمونم واسع محافظت از خودم فرستادنم امریکا ولی باهمه ی اینا بازم گریه نکردم، چان اومد هانا رو محکم بغل کرد هانا هم متقابلا بغلش کرد
چان: خیلی خوبه که هستی🥲
زنعمو: چی داری میگی؟ تو اصلا دختر نیستی
کوک: مامان قربونت بشم من هاناعه(🤣)
هیونجین: خاله جون کوچولوی من رو نمیشنایی؟ 🤣
مین هو: وایی سوریون (مادر کوک و سونگ هو) زنداداش خوشگلم هانای منو نمیشناسی؟ 🤣
جون وو: بسه دیگه نخندین مردم دارن نگامون میکنن(😅)
سوریون: امکان نداره هانا چرا اینجوری شدی دخترم؟ 😦
هانا: چی شدم زنعمو؟ به قول خودت جنتلمن(دوباره همه زدن زیر خند)سوریون: واییییی قربونت بشم دخترم چرا انقد سکسی شدی؟ 🥹
هانا: چون سکسی بودم درجه ی سکسی بودنم رفته بالا این شدم
زنعمو اومد سمتت محکم بغلت کرد گف: وایییی نمیدونی چقد دلم برات تنگ شده بود
هانا: زنعمو تو تاچند دقیقه ی پیش داشتی یونا رو بغل میکردی
سوریون: چیییی😳یونا؟
یونا: ارع خاله جون من یونام نع هانا
زنعمو رفت یونارم بغل کرد گف: وایییی چقد امریکا رفتن بهتون ساخته ببین چقد جذاب شدین🥹
هانا: من جذابترم ها؟
شوگا: راس میگه خاله بزور دخترا رو از دورش جمع کردیم که ناکارشون نکنه😂(همه دوبارع جرخوردن ازخنده)
هانا: 😐
چان: خواهر قشنگم ازشدت جذاب بودن دخترا بدجور دورش بودن 🤣
جین: یکی پیدا شد از من هندسام تر🤣
هانا: من هندسام ترم ها؟
هیونجین: هیونگ تو هانا عینه همین موندم این اعتماد بنفس رو از کجا میارید؟ 😂
هانا: از تو جیبم، برادرمن وقتی جذابیم چیکار کنیم اخه؟ این اعتماد بنفس نیس حقیقته(همه🤣)
جین: وایییی میبینید بچم چقد خوب حرف میزنه
سوریون: وایی خدا شما کی انقد بزرگ شدین؟(زد زیر گریه 😭)
کوک: مامان چرا گریه میکنی؟
هانا: زنعمو گریه نکن نکنه میخواستی بچه بمونیم؟
سوریون: کاشکی الان سویون و سوهی(سویون برادر وسطی چان و هانا و سوهی مادرشون کع گفتم کشتنشون) اینجا بودنو میدیدن چقد زود بزرگ شدین(با بغض و گریه ی شدید)
هانا رف جلو زنعمو رو بغل کرد گف: گریه نکن زنعمو
بعد هیون بین زنعمو رو برد دستشویی تا صورتشو بشوره منم خواستم بشینم دیدم چان نیس
هانا: چان کو؟
جیمین: چان که همین الان اینجا بود
تهیونگ: راس میگه، بریم دنبالش بگردیم.
هانا: نع شما بشینین خودم میرم پیداش کنم، بعد هانا از مهمونی زدبیرون دید چان یه گوشه که کسی نبینع نشسته رو زمین داره گریه میکنه هانا رف پیشش اروم بغلش کرد
هانا: چان قربونت بشم چرا گریه میکنی؟
چان: هانا دلم برا مامان و سویونو اون کرم ریختناش تنگ شده(گریه ی شدید)
هانا: منم دلم براشون تنگ شده ولی گریه چیزیو حل نمیکنه
چان: همش تقصیر منه اگه اون روز خونه میموندم با بابا نمیرفتم شاید الان اونا زنده بودن(😭)
هانا: ببین قربونت بشم گریه نکن تقصیر هیچکی نیس، الان بجای گریه کردن باید دنبال قاتلشون باشیم باشا فداتشم گریه نکن دیگه
چان: باشع
هانا: چطوره ازین به بعد خونه من بمونی؟
چان: واقعا؟
هانا: ارع، بعد اشکای چان رو پاک کرد، ببین چان شاید براهمه سوال باشه چرا من حتی وقتی مامان و سویون مردن گریه نکردم چرا هیچوقت گریه نمیکنم؟
هانا: ببین بنظرم گریه چیزیو حل نمیکنه فقط خودت اذیت میشی، باگریه کسی که رفته برنمیگرده، میدونی روز خاکسپاری مامانو سویون چقد قلبم درد میکرد میخواست گریم بگیره وقتی فک میکردم داداشم که همیشه با کرم ریختناش منو میخندوند یا مامانم کع همیشع وقتی اتفاقی برام میوفتاد پیشم بود الان دیگه برای همیشه رفتن بغض بدی گلومو گرف ولی اجازه ندادم اشکام بریزه چون نمیخواستم نشون بدم کع چقد ناراحتم وقتی تو و بابارو تو اون وضع دیدم میدونی چقد سخت بود گریم رو تحمل کنم ولی شاید بروز نمیدادم ولی از درون داغون شدم قلبم تیکه تیکه شد شنیدم خیلیا همش میگفتن این دختره چرا گریه نمیکنه یعنی اصلا نارات نیس یا این چقد بیخیاله، این چقد بی احساسه حتی یکی گف سوهیو سویون این دخترو خیلی دوس داشتن ولی این حتی برای مرگشونهم ناراحت نیس کاش این بجای اونا میمرد شنیدن این حرفا برای منکه فقط 13سالم بود خیلی سنگین بود ولی تحمل کردم حتی بابا و بابابزرگ نذاشتن پیشه تو بمونم واسع محافظت از خودم فرستادنم امریکا ولی باهمه ی اینا بازم گریه نکردم، چان اومد هانا رو محکم بغل کرد هانا هم متقابلا بغلش کرد
چان: خیلی خوبه که هستی🥲
۳۱.۴k
۰۱ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.