بی نهایت
P¹⁵
یوهاهاها . دقیقا فکر میکنید کی بود ؟ جولیا جونیییی!
دلم میخواست بگیرمش و به هفت روش سامورایی جرش بدم ! بعد پنج سال هنوزم عین کَنه چسبیده به این عمارت . ول هم نمیکنه لامصب . برگشتم سمتش و با بیحوصلگی بغلش کردم .
جولیا : ا.ت شیییییی.. نمیدونی چقدر دلم برات تنگ شده بووووود ...
اصن ازش خوشم نمیومد .. یه حس بدی بهم میداد ..
بعد اینکه بازم جیغ جیغ کرد رفت سمت آجوما . منم بی حوصله به داخل پذیرایی بزرگ عمارت رفتم و روی یکی از مبل های روبه روی تلویزیون دراز کشیدم . دیگه چیزی نفهمیدم و لالا ...
با صدای بلند بسته شدن در از خواب بیدار شدم . تهکوک پشت سر هم وارد شدن . آروم روی مبل نشستم که کوک اومد روبه روم ، روی زانو هاش نشست .
کوک : خوب خوابیدی ؟
ا.ت : اوهوووممم ..
کوک : میخوای بیای رو تخت بخوابی ؟
ا.ت : اوهوم .
سریع از کمرم گرفت و منم پاهام رو دور کمرش حلقه کردم و دستامم برای اینکه نیوفتم دور گردنش حلقه کردم. یه دستش رو زیر رونم نگه داشت و با اونیکی سرم رو کنار خودش نگه داشت . از پله های طولانی عمارت بالا رفت و وارد اتاق شد . آروم منو روی تخت گذاشت .
ا.ت : تهیونگ کو ؟
کوک : داخل بالکن وایستاده .. خوابت میاد ؟
ا.ن: نه یکم ملنگم فقط «خنده»
کوک : کیوت «لبخند»
ا.ت : هعی تو باز موهاتو کوتاه کردیی؟
کوک : اوهومممم .. بد شده ؟
ا.ت : اون که قطعا نه .. ولی به هرحال نمیشه ایندفعه بلند کنییی«ذوق»
کوک : هرچی پرنسسم بگه همونه ...
با صدای باز شدن در بالکن، نگاهم رو به تهیونگ که انگار کمی مست بود دادم .
کوک: گشنتون نیست ؟
ا.ت : من آرههه .. ببینم جولی رفت ؟
یوهاهاها . دقیقا فکر میکنید کی بود ؟ جولیا جونیییی!
دلم میخواست بگیرمش و به هفت روش سامورایی جرش بدم ! بعد پنج سال هنوزم عین کَنه چسبیده به این عمارت . ول هم نمیکنه لامصب . برگشتم سمتش و با بیحوصلگی بغلش کردم .
جولیا : ا.ت شیییییی.. نمیدونی چقدر دلم برات تنگ شده بووووود ...
اصن ازش خوشم نمیومد .. یه حس بدی بهم میداد ..
بعد اینکه بازم جیغ جیغ کرد رفت سمت آجوما . منم بی حوصله به داخل پذیرایی بزرگ عمارت رفتم و روی یکی از مبل های روبه روی تلویزیون دراز کشیدم . دیگه چیزی نفهمیدم و لالا ...
با صدای بلند بسته شدن در از خواب بیدار شدم . تهکوک پشت سر هم وارد شدن . آروم روی مبل نشستم که کوک اومد روبه روم ، روی زانو هاش نشست .
کوک : خوب خوابیدی ؟
ا.ت : اوهوووممم ..
کوک : میخوای بیای رو تخت بخوابی ؟
ا.ت : اوهوم .
سریع از کمرم گرفت و منم پاهام رو دور کمرش حلقه کردم و دستامم برای اینکه نیوفتم دور گردنش حلقه کردم. یه دستش رو زیر رونم نگه داشت و با اونیکی سرم رو کنار خودش نگه داشت . از پله های طولانی عمارت بالا رفت و وارد اتاق شد . آروم منو روی تخت گذاشت .
ا.ت : تهیونگ کو ؟
کوک : داخل بالکن وایستاده .. خوابت میاد ؟
ا.ن: نه یکم ملنگم فقط «خنده»
کوک : کیوت «لبخند»
ا.ت : هعی تو باز موهاتو کوتاه کردیی؟
کوک : اوهومممم .. بد شده ؟
ا.ت : اون که قطعا نه .. ولی به هرحال نمیشه ایندفعه بلند کنییی«ذوق»
کوک : هرچی پرنسسم بگه همونه ...
با صدای باز شدن در بالکن، نگاهم رو به تهیونگ که انگار کمی مست بود دادم .
کوک: گشنتون نیست ؟
ا.ت : من آرههه .. ببینم جولی رفت ؟
۳۲۱
۲۶ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.