یونگی: چرا بهش گفتی هنوز بیهوشم؟

یونگی: چرا بهش گفتی هنوز بیهوشم؟
گیو: چون نمیخاستم بیاد چشماش شده کاسه خون انقدر گریه کرده گفتم نیاد استراحت کنه
یونگی: تاحالا ندیده بودم هینا اینجوری فحش بده(نیش خند)
گیو:(خنده) اره یکم وقتی بهش زور بگی بد دهن میشه
داشتن حرف میزدن که هیناسان وارد اتاق میشه
هینا: که شوگا بیدار نشده اره دارم برات خر مو فرض کردی فک کردی نمیتونم زنگ بزنم بیمارستان ببینم بهوش اومده یا نه (مرموز)

فلش بک به یه ربع قبل:

هینا ویو: بعد تموم شدن تماسم با تمیوکا زنگ. زدم به بیمارستان ببینم راس گفته یا نه
هینا: سلام وقتتون بخیر
👩🏻‍⚕️: سلام بفرمایید
هینا: میخاستم ببینم اقای مین یونگی بهوش اومدن یا نه
👩🏻‍⚕️: همونی که تیر خورده بود
هینا: بله بله
👩🏻‍⚕️: بله بهوش اومدن یه یک ساعتی میشع
هینا: خیلی ممنون دستتون درد نکنه

پایان فلش بک

یونگی: تو دیگه کی هستی نکنه ور دست داداشتی خبر نداشتیم
هینا: تازه کجاشو دیدی. تویک ساعت پیش بیدار شدی و من نباید بدونم
گیو: چون چشات کاسه خون شده بود میخاستم استرحت کنین
هینا: اااا اینجوریاس اره الان حسابتو...
یونگی: کافیه دیگه. گیو میخام با هینا تنها حرف بزنم میشه چند لحظه بری بیرون
گیو: اره چرا که نه
یونگی: هینا من یه چیزی.....


بیا پایین ادامش هیجانیعه


















.



























.






























.



























.




























دوست دارم😂💜