پارت 30
پارت 30
#قاتل_من
تهیونگ به سمت سرویس بهداشتی میره و جلوی روشویی وایمیسته لوله اب و باز میکنه و دستاشو پر آب میکنه و روی صورتش می ریزه از شدت عصبانیت دستاش میلزه و کنترولی رو حرکاتش نداره ک سرشو بالا میبره و خودشو تو آینه نگاه میکنه...داد میزنه و با تمام قواش به اینه مشت میزنه ک اینه متلاشی میشه و دستش شروع به خونریزی میکنه....
تهیونگ: لعنت لعنت لعنت
دستمالی از جا دستمالی برمیداره و روی زخم دستش میذاره و در حالتی ک نفس نفس میزد از سرویس بهداشتی خارج میشه...
به سمت اتاقش میره و لباس های خونی شو عوض میکنه و اونا رو با کت سفید و کروات سیاه عوض میکنه...دست زخمیشو باند پیچی میکنه و از اتاق خارج میشه...
و به سمت سالن میره ک تا چشمم به دختر عموش میخوره ک ترسیده و با چشمای پر از اشک روی صندلی نشسته...با تنفر بش نگاه میکنه و از کنارش رد میشه ک باعث میشه گریه های رونیکا شدت پیدا کنه...واز کارش پشیمون بشه
درسته تهیونگ به رونیکا حسی نداشت ولی حاضر بود به خاطر احساساتش و حرف پدرگ بزرگش با رونیکا ازدواج کنه....
تهیونگ روی یکی از میزا نشست و به پیشخدمت های عمارت با دست اشاره کرد...که براش چندتا شیشه ویسکی بیارن پیشخدمت سرشو به علامت اطلاعت تکون داد و بعد از چند لحظه چند تا شیشه روی میز تهیونگ گذاشت و رفت...
تهیونگ شیشه ها را یکی بعد از دیگری از روی میز ور میداشت مستقیم از شیشه میخورد و سه تا همزمان سر کشید...
ویو/ات
از اولش حس کردم ک حال تهیونگ خوب نیست و چیزی شده نمیدونم باعث این حالش منم یا اتفاق دیگری افتاده ولی حتی اگ اتفاقی افتاده باشه تهیونگ حق نداره اینقد ویسکی و یک دفعه بخوره چون واس سلامتیش خوب نیس جدیدا نمیدونم چرا حال تهیونگ و سلامتیش برام مهم شده...اصلا مگ اون باعث همه ی این اتفاقاتی که سرم افتاد نیس چرا باید برام مهم باشه...
کوک: ا/تتت افتخار میدادی باهم برقصیم...
ا/ت : کمی مکث میکنه و باخجالت به کوک نگاه میکنه و سرشو به علامت بله تکون میده
کوک دست ا/ت میگیره و بلندش میکنه و به سمت مرکز سالن برای رقصیدن میرن...
کوک دستشو دور کمر ا/ت حلقه میکنه و شروع به رقصیدن میکنن ک تهیونگ در حالت مستی و غیر اختیاری از جاش بلند میشه و دست ا/ت میکشه و اونو به دیوار میچسبونه و لب ا/ت به دندون میگیره و بعد از مک طولانی از لب ا/ت ازش جدا میشه...
ک کل مهمونا به حرکتی ک تهیونگ زد با تعجب نگاه میکردن...
دختر عموی تهیونگ با دیدن این صحنه هق هق هاش شدید تر شد و فهمید تهیونگ اینکا رو برای حرص دادنش انجام داد ک شروع کرد به لعنت فرستادن واس خودش و بهم ریختن موهاش و داد زدن...
ویو/ات
الان چیشد؟ او...اون تهیونگ چیکار کرد جلو این همه مردم و بدتر جلوی دختر عموش..من...منو...بوسید از شدت خجالت توان ایستادن نداشتم بدنم میلرزید و دیگ نمیتونستم تو صورت کسی نگاه کنم دیگ قادر نبودم مراسم و ادامه بدم که ب سمت اتاقم با قلبی ک نزدیک بود از سینم بزنه بیرون دویدم...
#قاتل_من
تهیونگ به سمت سرویس بهداشتی میره و جلوی روشویی وایمیسته لوله اب و باز میکنه و دستاشو پر آب میکنه و روی صورتش می ریزه از شدت عصبانیت دستاش میلزه و کنترولی رو حرکاتش نداره ک سرشو بالا میبره و خودشو تو آینه نگاه میکنه...داد میزنه و با تمام قواش به اینه مشت میزنه ک اینه متلاشی میشه و دستش شروع به خونریزی میکنه....
تهیونگ: لعنت لعنت لعنت
دستمالی از جا دستمالی برمیداره و روی زخم دستش میذاره و در حالتی ک نفس نفس میزد از سرویس بهداشتی خارج میشه...
به سمت اتاقش میره و لباس های خونی شو عوض میکنه و اونا رو با کت سفید و کروات سیاه عوض میکنه...دست زخمیشو باند پیچی میکنه و از اتاق خارج میشه...
و به سمت سالن میره ک تا چشمم به دختر عموش میخوره ک ترسیده و با چشمای پر از اشک روی صندلی نشسته...با تنفر بش نگاه میکنه و از کنارش رد میشه ک باعث میشه گریه های رونیکا شدت پیدا کنه...واز کارش پشیمون بشه
درسته تهیونگ به رونیکا حسی نداشت ولی حاضر بود به خاطر احساساتش و حرف پدرگ بزرگش با رونیکا ازدواج کنه....
تهیونگ روی یکی از میزا نشست و به پیشخدمت های عمارت با دست اشاره کرد...که براش چندتا شیشه ویسکی بیارن پیشخدمت سرشو به علامت اطلاعت تکون داد و بعد از چند لحظه چند تا شیشه روی میز تهیونگ گذاشت و رفت...
تهیونگ شیشه ها را یکی بعد از دیگری از روی میز ور میداشت مستقیم از شیشه میخورد و سه تا همزمان سر کشید...
ویو/ات
از اولش حس کردم ک حال تهیونگ خوب نیست و چیزی شده نمیدونم باعث این حالش منم یا اتفاق دیگری افتاده ولی حتی اگ اتفاقی افتاده باشه تهیونگ حق نداره اینقد ویسکی و یک دفعه بخوره چون واس سلامتیش خوب نیس جدیدا نمیدونم چرا حال تهیونگ و سلامتیش برام مهم شده...اصلا مگ اون باعث همه ی این اتفاقاتی که سرم افتاد نیس چرا باید برام مهم باشه...
کوک: ا/تتت افتخار میدادی باهم برقصیم...
ا/ت : کمی مکث میکنه و باخجالت به کوک نگاه میکنه و سرشو به علامت بله تکون میده
کوک دست ا/ت میگیره و بلندش میکنه و به سمت مرکز سالن برای رقصیدن میرن...
کوک دستشو دور کمر ا/ت حلقه میکنه و شروع به رقصیدن میکنن ک تهیونگ در حالت مستی و غیر اختیاری از جاش بلند میشه و دست ا/ت میکشه و اونو به دیوار میچسبونه و لب ا/ت به دندون میگیره و بعد از مک طولانی از لب ا/ت ازش جدا میشه...
ک کل مهمونا به حرکتی ک تهیونگ زد با تعجب نگاه میکردن...
دختر عموی تهیونگ با دیدن این صحنه هق هق هاش شدید تر شد و فهمید تهیونگ اینکا رو برای حرص دادنش انجام داد ک شروع کرد به لعنت فرستادن واس خودش و بهم ریختن موهاش و داد زدن...
ویو/ات
الان چیشد؟ او...اون تهیونگ چیکار کرد جلو این همه مردم و بدتر جلوی دختر عموش..من...منو...بوسید از شدت خجالت توان ایستادن نداشتم بدنم میلرزید و دیگ نمیتونستم تو صورت کسی نگاه کنم دیگ قادر نبودم مراسم و ادامه بدم که ب سمت اتاقم با قلبی ک نزدیک بود از سینم بزنه بیرون دویدم...
۸.۹k
۲۰ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.