پارت ۱۱ فیک کوک
مرسی که میخونی🙃شرایط پارت بعد آخر فیک😊
ویو کوک
از ماشین پیاده شدم و رفتم سمت ات و کنارش وایستادم که
[یکی از اون پسرا&]
&هع میبینم که یکی بچه ننه تر از خودت پشتته
_درست صحبت کن
&اگه نکنم چی ها تو ی عوضی چیکار میکنی هااااا تو تنها کاری از دستت بر میاد اینکه اون هرزه رو بگیری زیرت
_عوضی حرفت دهنت رو بفهم
ویو ات
ارباب داشت با اون کثافت دعوا میکرد که مدیر مدرسه اومد و [/علامت مدیر مدرسه]
/اینجا چه خبره؟[با داد]
ارباب و اون پسره همدیگر و ول کردن
/اوه آقای جئون اینجا چیکار میکنید چه اتفاقی افتاده؟
_این عوضی قصد جونش رو کرده بود فقط میخواستم بهش مزه ی مرگ رو بفهمونم
/اوه بله متوجه م چی شما رو به اینجا کشونده
_اومدم دوست دخترم رو برسونم که اینا.و.......[گشادیم میشه بنویسم خودتون میدونید دیه🤪]
/متاسفم حتما به خانوادش اطلاع میدم
_خوبه درضمن اگه بفهمم کسی اینجا دوست دخترم رو اذیت کرده مدرسه رو روت خرابم میکنم
/بله فقط اسم دوست دخترتون چیه؟
_لی ات
/حتما خودم حواسم بهش هست
_خوبه
ارباب دستم رو گرفت و برد تو کلاس و نشوندم رو صندلی
_چاگیاااا بعد از مدرسه میام دنبالت حله[کمی بلند که بقیه هم بشنون]
+هومممم خداحافظ
اومد و لپم رو بوسید
_خداحافظ
و رفت
[فلش بک بعد از مدرسه]
از کلاس اومدم بیرون و رفتم دم در مدرسه و با چشمام دنبال ارباب میگشتم که از یکی از پشت چشمام رو گرفت اول فکر کردم اربابه ولی وقتی برگشتم و دیدمش اون .....اون
....اون لی جونگ سو بود
[علامت لی جونگ سو÷[لی جونگ سو پسر عموی اتِ]]
÷بالاخره گیرت آوردم
+تو اینجا چیکار میکنی؟
÷بیا بریم خونه چون هرچی بیشتر طول بکشه تنبیهت سنگین تر میشه[دست ات رو میکشه]
+ولم کن برم[کمی داد]
÷خفه شو[کمی بلند]
داشتم تلاش میکردم که از دستش فرار کنم که ی مشت تو صورت جونگ سو خوابونده شد . اون ارباب بود فرشته ی نجات من 🥹😇
ویو کوک
منتظر ات بودم که ی سر و صدایی شنیدم از ماشین پیاد شدم که دیدم جلوی در مدرسه ی پسره میخواد ی دختررو با خودش ببره دقت که کردم اون ات بود سریع رفتم سمتش و ی مشت خوابوندم تو صورت پسره و دست ات و گرفتم و کشیدمش پشت سرم
÷تو دیگه کدوم خری هستی ؟
_همون خری که میتونه بفرستت اون دنیا
_ات این کیه؟[در گوش ات]
+لی جونگ سو . پسر عموم
_آها
÷هع پس تو اون متجاوزی هستی که بابام گفت
+درست حرف بزن
حس و حال دعوا نداشتم پس زنگ زدم سوجون تا بادیگارد هارو بفرسته و کمتر از ۵ دیقه همه شون اومدن و لی جونگ سو هم پا ب فرار گذاشت
[فلش بک شب تو خونه ساعت ۲۱]
از همون موقعی که اومدیم خونه ات رو ندیدم پس
_ات
+....
_اتتتتتت
+.....
_ااااااتتتتتتت
+بله ارباب
_چرا جواب نمیدادی
+خونتون بزرگه دوییدم تا رسیدم اینجا
_بیا اینجا کنارم بشین کارت دارم
+باشه
هردو نشستن رو تخت و
_خب؟
+خب
_جوابت؟
+خببب.....فکر کنم منم بهتون علاقه دارم
_فکر کنی؟
+نه
_پس چی؟😟
+مطمئنم که عاشقتم😊✨️
_جدی ؟
تا سوالم رو پرسیدم..........
شرایط پارت بعد
۱۰ لایک و ۱۰ کامنت
مرسی که حمایت میکنی🫠😘
ویو کوک
از ماشین پیاده شدم و رفتم سمت ات و کنارش وایستادم که
[یکی از اون پسرا&]
&هع میبینم که یکی بچه ننه تر از خودت پشتته
_درست صحبت کن
&اگه نکنم چی ها تو ی عوضی چیکار میکنی هااااا تو تنها کاری از دستت بر میاد اینکه اون هرزه رو بگیری زیرت
_عوضی حرفت دهنت رو بفهم
ویو ات
ارباب داشت با اون کثافت دعوا میکرد که مدیر مدرسه اومد و [/علامت مدیر مدرسه]
/اینجا چه خبره؟[با داد]
ارباب و اون پسره همدیگر و ول کردن
/اوه آقای جئون اینجا چیکار میکنید چه اتفاقی افتاده؟
_این عوضی قصد جونش رو کرده بود فقط میخواستم بهش مزه ی مرگ رو بفهمونم
/اوه بله متوجه م چی شما رو به اینجا کشونده
_اومدم دوست دخترم رو برسونم که اینا.و.......[گشادیم میشه بنویسم خودتون میدونید دیه🤪]
/متاسفم حتما به خانوادش اطلاع میدم
_خوبه درضمن اگه بفهمم کسی اینجا دوست دخترم رو اذیت کرده مدرسه رو روت خرابم میکنم
/بله فقط اسم دوست دخترتون چیه؟
_لی ات
/حتما خودم حواسم بهش هست
_خوبه
ارباب دستم رو گرفت و برد تو کلاس و نشوندم رو صندلی
_چاگیاااا بعد از مدرسه میام دنبالت حله[کمی بلند که بقیه هم بشنون]
+هومممم خداحافظ
اومد و لپم رو بوسید
_خداحافظ
و رفت
[فلش بک بعد از مدرسه]
از کلاس اومدم بیرون و رفتم دم در مدرسه و با چشمام دنبال ارباب میگشتم که از یکی از پشت چشمام رو گرفت اول فکر کردم اربابه ولی وقتی برگشتم و دیدمش اون .....اون
....اون لی جونگ سو بود
[علامت لی جونگ سو÷[لی جونگ سو پسر عموی اتِ]]
÷بالاخره گیرت آوردم
+تو اینجا چیکار میکنی؟
÷بیا بریم خونه چون هرچی بیشتر طول بکشه تنبیهت سنگین تر میشه[دست ات رو میکشه]
+ولم کن برم[کمی داد]
÷خفه شو[کمی بلند]
داشتم تلاش میکردم که از دستش فرار کنم که ی مشت تو صورت جونگ سو خوابونده شد . اون ارباب بود فرشته ی نجات من 🥹😇
ویو کوک
منتظر ات بودم که ی سر و صدایی شنیدم از ماشین پیاد شدم که دیدم جلوی در مدرسه ی پسره میخواد ی دختررو با خودش ببره دقت که کردم اون ات بود سریع رفتم سمتش و ی مشت خوابوندم تو صورت پسره و دست ات و گرفتم و کشیدمش پشت سرم
÷تو دیگه کدوم خری هستی ؟
_همون خری که میتونه بفرستت اون دنیا
_ات این کیه؟[در گوش ات]
+لی جونگ سو . پسر عموم
_آها
÷هع پس تو اون متجاوزی هستی که بابام گفت
+درست حرف بزن
حس و حال دعوا نداشتم پس زنگ زدم سوجون تا بادیگارد هارو بفرسته و کمتر از ۵ دیقه همه شون اومدن و لی جونگ سو هم پا ب فرار گذاشت
[فلش بک شب تو خونه ساعت ۲۱]
از همون موقعی که اومدیم خونه ات رو ندیدم پس
_ات
+....
_اتتتتتت
+.....
_ااااااتتتتتتت
+بله ارباب
_چرا جواب نمیدادی
+خونتون بزرگه دوییدم تا رسیدم اینجا
_بیا اینجا کنارم بشین کارت دارم
+باشه
هردو نشستن رو تخت و
_خب؟
+خب
_جوابت؟
+خببب.....فکر کنم منم بهتون علاقه دارم
_فکر کنی؟
+نه
_پس چی؟😟
+مطمئنم که عاشقتم😊✨️
_جدی ؟
تا سوالم رو پرسیدم..........
شرایط پارت بعد
۱۰ لایک و ۱۰ کامنت
مرسی که حمایت میکنی🫠😘
۱۶.۰k
۱۷ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.