p21
لباس پوشیدم (میزارم) و موهامو گوجه ای ببتم ادکلن زدمو و رفتم پایین تا سوجون لباسشو عوض کنه
جیمین: اوو چه خوشگل شدی
ات: مرسی
بعد از یمدت سوجونم حاظر شد اومد پایین
ات: خب بریم
سوجون: بریم
جیمین: خدافظ... مراقب باشین
سوار ماشین شدیمو رفتیم سمت دانشگاه، برعکس روزای دیگه خیلی سرو صدا داشتو صدای اهنگ تا بیرون اومده بود
سوجون: بریم
ات : لتس گو
رفتیم تو دانشگاه رقص نور و اهنگ و نوشیدنی های مختلف داشتن برعکس هررزو از فضای دانشگاه خوشم اومد، با یوجون رفتیم یه جایی نشستیم که یکم بعد یونجین و لیسا و جه مینم اومدن
ات: ببینین کل اکیپمون تیپ زدیم
همه: خنده
یونجین: بچه ها همه یار دارن خودمون ندازیم
جه مین: ات تو میتونستی دوست پسرتو بیاری
لیسا: دوست پسر؟ یعنی جی چرا به من نگفتییین
ات: باشه حالا... من یادم رفته بود وگرنه بهش می گفتم
سوجون: الان بهش زنگ بزن
ات: الان؟
لیسا: اره، دیگه منم میبینمش
ات: باشه
زنگ زدم شوگا
ات: سلام
شوگا: سلام بیب... کجایی صدای اهنک میاد
ات: یادته گفتم تو دانشگاه جشن داریم؟
شوگا: اره
ات: خ.. خب میشه بیای اینجا
شوگا: چرا؟
ات: چون بچه ها اینجا دوست پسر دوست دخترشونو اوردن و...
شوگا: حتما سوییتی الان حاظر میشم میام
ات: مرسی... دارلینگ
شوگا: خنده...باشه پس الان میام
ات: اوکی(قطع کرد)
دیدم بچه ها مثل چی نگام میکنن
ات: به چی نگاه میکنین؟ روح دیدین؟
سوجون: اخی چه قشنگ میگه دارلییینگ
ات: من اگه تو رو خفه نکردممم
سوجون: بیا خفه کن
ات: الان وسط جشنیم بعدا دارم برات
یونجین: جر خوردن*
ات: هووی من برای شما دوتا دارم
یونگی ویو *
رفتم حاظر شدم (عکس لباسشو میزارم) ادکلن زدمو رفتم سوار ماشین شدمو به سمت دانشگاه ات حرکت کردم
ات ویو
از دانشگاه رفتم بیرون که دیدم یه ماشین جلو دتنشگاه وایستاد و یونگی ازش پیاده شد
شوگا: سلام چاگیا
ات: سلام عزیزم
اومد دستمو گرفت
شوگا: بریم تو
ات: لبخند... بریم
همونطور که دست همو گرفته بودیم رفتیم تو پیش بچه تا که بغیه ی بچه ها با دیدنمون چشمشون چهار تا شد... چیه تا حالا ندیدین دو نفر دست همو بگیرن؟
شوگا: سلام به همه
سوجون: سلااام
بغیه: سلام
یونجین: چرا نشستین برین مثل بغیه زوجا برقصین
شوگا: بریم؟
ات: اره
سوجون تو گوش جه مین: ببین حالا عاشقانه حرف نمیزنن
جه مین: جلو ما روشون نمیشه
سوجون: خنده ریز
همونطور مه دست همو گزفته بودیم رفتیم وسطو رقصیدیم بچه ها یجور که انگار روح دیدن نگامون میکردن... یونگی متوجه شد همه نگامون میکنن که کمرمو گرفتو منو به خودش چسبوند و یه بوسه به پیشونیم زد
یونگی:خیلی خوشگل شدی
ات: تو هم همینطور
اونقدر رقصیدیم که خسته شدیمو رفتیم نشستیم
ادامه دارد
شرط نداره یا صب میزارم یا فردا صبح
جیمین: اوو چه خوشگل شدی
ات: مرسی
بعد از یمدت سوجونم حاظر شد اومد پایین
ات: خب بریم
سوجون: بریم
جیمین: خدافظ... مراقب باشین
سوار ماشین شدیمو رفتیم سمت دانشگاه، برعکس روزای دیگه خیلی سرو صدا داشتو صدای اهنگ تا بیرون اومده بود
سوجون: بریم
ات : لتس گو
رفتیم تو دانشگاه رقص نور و اهنگ و نوشیدنی های مختلف داشتن برعکس هررزو از فضای دانشگاه خوشم اومد، با یوجون رفتیم یه جایی نشستیم که یکم بعد یونجین و لیسا و جه مینم اومدن
ات: ببینین کل اکیپمون تیپ زدیم
همه: خنده
یونجین: بچه ها همه یار دارن خودمون ندازیم
جه مین: ات تو میتونستی دوست پسرتو بیاری
لیسا: دوست پسر؟ یعنی جی چرا به من نگفتییین
ات: باشه حالا... من یادم رفته بود وگرنه بهش می گفتم
سوجون: الان بهش زنگ بزن
ات: الان؟
لیسا: اره، دیگه منم میبینمش
ات: باشه
زنگ زدم شوگا
ات: سلام
شوگا: سلام بیب... کجایی صدای اهنک میاد
ات: یادته گفتم تو دانشگاه جشن داریم؟
شوگا: اره
ات: خ.. خب میشه بیای اینجا
شوگا: چرا؟
ات: چون بچه ها اینجا دوست پسر دوست دخترشونو اوردن و...
شوگا: حتما سوییتی الان حاظر میشم میام
ات: مرسی... دارلینگ
شوگا: خنده...باشه پس الان میام
ات: اوکی(قطع کرد)
دیدم بچه ها مثل چی نگام میکنن
ات: به چی نگاه میکنین؟ روح دیدین؟
سوجون: اخی چه قشنگ میگه دارلییینگ
ات: من اگه تو رو خفه نکردممم
سوجون: بیا خفه کن
ات: الان وسط جشنیم بعدا دارم برات
یونجین: جر خوردن*
ات: هووی من برای شما دوتا دارم
یونگی ویو *
رفتم حاظر شدم (عکس لباسشو میزارم) ادکلن زدمو رفتم سوار ماشین شدمو به سمت دانشگاه ات حرکت کردم
ات ویو
از دانشگاه رفتم بیرون که دیدم یه ماشین جلو دتنشگاه وایستاد و یونگی ازش پیاده شد
شوگا: سلام چاگیا
ات: سلام عزیزم
اومد دستمو گرفت
شوگا: بریم تو
ات: لبخند... بریم
همونطور که دست همو گرفته بودیم رفتیم تو پیش بچه تا که بغیه ی بچه ها با دیدنمون چشمشون چهار تا شد... چیه تا حالا ندیدین دو نفر دست همو بگیرن؟
شوگا: سلام به همه
سوجون: سلااام
بغیه: سلام
یونجین: چرا نشستین برین مثل بغیه زوجا برقصین
شوگا: بریم؟
ات: اره
سوجون تو گوش جه مین: ببین حالا عاشقانه حرف نمیزنن
جه مین: جلو ما روشون نمیشه
سوجون: خنده ریز
همونطور مه دست همو گزفته بودیم رفتیم وسطو رقصیدیم بچه ها یجور که انگار روح دیدن نگامون میکردن... یونگی متوجه شد همه نگامون میکنن که کمرمو گرفتو منو به خودش چسبوند و یه بوسه به پیشونیم زد
یونگی:خیلی خوشگل شدی
ات: تو هم همینطور
اونقدر رقصیدیم که خسته شدیمو رفتیم نشستیم
ادامه دارد
شرط نداره یا صب میزارم یا فردا صبح
۱۶.۸k
۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.