Korean war
Korean war
PART¹⁷
.
.
.
+ هیونگ اینو چه جوری باید ببندم؟
مکس ، کوک را دید که شدیدا با پیشبند درگیر شده ، مکس تاسفی خورد
£ وایسا وایسا بزار کمکت کنم ، سالی که نیکوست از بهارش پیداست ، تو که هنوز نمیتونی پیشبند ببندی چطور میخوای اشپزی کنی؟
+ یااا زود قضاوت نکن ، اشپزیم خوبه
£ خیلی خب شروع کن ، اون گوشت هارو ریز کن
+ هیونگ ریزش کردم
£ نه افرین، میبینم بلدی ، حالا تو ماهیتابه بریزشون
کوک دونه دونه تیکه های گوشت را درون ماهیتابه میذاشت
£ نهههه دونه دونه نزار ، تخته رو کج کن ، همش باهم بریزه
+ باشه باشه
کوک تخته را کج کرد و با دست همه گوشت ها را درون ماهیتابه ریخت
£ نههه با دست نریز ، با کف گیر بریز
کوک ملاقه را سمت مکس گرفت
+ با این؟
مکس که دیگه از بس حرص خورده بود داشت قرمز میشد گفت
£ نهه اون ملاقه هست
+ باشه باشه حرص نخور عاا پیداش کردم
چند دقیقه ای گذشت ، مکس رفت سمت بقیه و کوک را تنها گذاشت..کوک دادی کشید
+ هیونگ کارم تموم شد
مکس تعجب کرد ، چطور اینقدر زود گوشت ها پخته شدند ، مکس به سرعت سمت کوک اومد و با دیدن صحنه رو به روش توانایی قاتل شدن داشت
£ چرا سوزوندی شون؟ وای وای تو مگه بالا سرشون نبودی؟
+ باور کن بالا سرشون بودم
£ چرا روغن نریختی توش؟ چرا هم نزدی؟
+ هیونگ تو نگفته بودی اینکارا رو بکنم..فقط گفتی بالاسرش باشم
مکس با دست ضربه ای به پیشونیش زد
£ وای من چیکارت کنم بچه
+ هیونگ برم برنج درست کنم؟ حرفه ای هستم توی برنج پختن
£ مطمئنی؟
+ اره هیونگ خیالت راحت
£باش برو
کوک چند تا کیسه برنج آورد و درون لگن خالی کرد ، سپس شست شان ، قابلمه ها را آورد و برنج هارا درون شان خالی کرد ، چند تا ملاقه نمک هم درون هر قابلمه ریخت و منتظر شد بپزه ..تقریبا یک ساعتی گذشت، کوک با ذوق مکس را صدا زد
+ بیا بیا ببین عالی شدن
مکس در قابلمه را باز کرد
£ قیافش که خوبه، عطر خوبی هم داره ، بریم سراغ مزه اش
مکس مقداری برنج برداشت و خورد که چشماش گرد شد
£ کوککک چرا برنج ات شیرین شده؟ وای وای حتما به جای نمک ، شکر ریختی توش
کوک لبخند ضایعی زد
+ هیونگ خودتو نگران نکن الان توش نمک میریزیم درست میشه
مکس یه کیسه سیب زمینی جلوی کوک گذاشت
£ بشین سیب زمینی پوست بگیر
+ اینو دیگه بلدم ، خیالت راحت
تقریبا یک ساعت گذاشت ، کوک دادی کشید و مکس را صدا زد
+ هیونگ تموم شد
مکس چشماش گرد شد ، چطور با این سرعت ، سمت کوک اومد
£کوک این الان پوست گرفته شده؟ تو پوست نگرفتی، سیب زمینی گرفتی ! وای پاشو پاشو بیا برو ظرف بشور . اصلا سمت مواد غذایی نیای بهتره
+ خیالت راحت هیونگ ظرف شستنم عالیه
£ کوک نگو خیالت راحت ، بیشتر نگران میشم
+ عه هیونگ اعتماد کن به من
.
.
.
£ صدای چی بود؟
+ هیچی هیونگ یه فنجون از دستم سر خورد
£ باز چیشد؟
+ هیچی یه کاسه افتاد
£ دوباره چیشد؟
+ هیچی هیچی یه بشقاب شکست
£ کوک نمیخواد ظرف بشوری
+ چرا هیونگ؟
£ برای امروز بسه خسته شدی ، بیا یه گوشه بشین استراحت کن
+ باشه هیونگ ، ولی اگه کمک میخوای تعارف نکن
£ باشه حتما
PART¹⁷
.
.
.
+ هیونگ اینو چه جوری باید ببندم؟
مکس ، کوک را دید که شدیدا با پیشبند درگیر شده ، مکس تاسفی خورد
£ وایسا وایسا بزار کمکت کنم ، سالی که نیکوست از بهارش پیداست ، تو که هنوز نمیتونی پیشبند ببندی چطور میخوای اشپزی کنی؟
+ یااا زود قضاوت نکن ، اشپزیم خوبه
£ خیلی خب شروع کن ، اون گوشت هارو ریز کن
+ هیونگ ریزش کردم
£ نه افرین، میبینم بلدی ، حالا تو ماهیتابه بریزشون
کوک دونه دونه تیکه های گوشت را درون ماهیتابه میذاشت
£ نهههه دونه دونه نزار ، تخته رو کج کن ، همش باهم بریزه
+ باشه باشه
کوک تخته را کج کرد و با دست همه گوشت ها را درون ماهیتابه ریخت
£ نههه با دست نریز ، با کف گیر بریز
کوک ملاقه را سمت مکس گرفت
+ با این؟
مکس که دیگه از بس حرص خورده بود داشت قرمز میشد گفت
£ نهه اون ملاقه هست
+ باشه باشه حرص نخور عاا پیداش کردم
چند دقیقه ای گذشت ، مکس رفت سمت بقیه و کوک را تنها گذاشت..کوک دادی کشید
+ هیونگ کارم تموم شد
مکس تعجب کرد ، چطور اینقدر زود گوشت ها پخته شدند ، مکس به سرعت سمت کوک اومد و با دیدن صحنه رو به روش توانایی قاتل شدن داشت
£ چرا سوزوندی شون؟ وای وای تو مگه بالا سرشون نبودی؟
+ باور کن بالا سرشون بودم
£ چرا روغن نریختی توش؟ چرا هم نزدی؟
+ هیونگ تو نگفته بودی اینکارا رو بکنم..فقط گفتی بالاسرش باشم
مکس با دست ضربه ای به پیشونیش زد
£ وای من چیکارت کنم بچه
+ هیونگ برم برنج درست کنم؟ حرفه ای هستم توی برنج پختن
£ مطمئنی؟
+ اره هیونگ خیالت راحت
£باش برو
کوک چند تا کیسه برنج آورد و درون لگن خالی کرد ، سپس شست شان ، قابلمه ها را آورد و برنج هارا درون شان خالی کرد ، چند تا ملاقه نمک هم درون هر قابلمه ریخت و منتظر شد بپزه ..تقریبا یک ساعتی گذشت، کوک با ذوق مکس را صدا زد
+ بیا بیا ببین عالی شدن
مکس در قابلمه را باز کرد
£ قیافش که خوبه، عطر خوبی هم داره ، بریم سراغ مزه اش
مکس مقداری برنج برداشت و خورد که چشماش گرد شد
£ کوککک چرا برنج ات شیرین شده؟ وای وای حتما به جای نمک ، شکر ریختی توش
کوک لبخند ضایعی زد
+ هیونگ خودتو نگران نکن الان توش نمک میریزیم درست میشه
مکس یه کیسه سیب زمینی جلوی کوک گذاشت
£ بشین سیب زمینی پوست بگیر
+ اینو دیگه بلدم ، خیالت راحت
تقریبا یک ساعت گذاشت ، کوک دادی کشید و مکس را صدا زد
+ هیونگ تموم شد
مکس چشماش گرد شد ، چطور با این سرعت ، سمت کوک اومد
£کوک این الان پوست گرفته شده؟ تو پوست نگرفتی، سیب زمینی گرفتی ! وای پاشو پاشو بیا برو ظرف بشور . اصلا سمت مواد غذایی نیای بهتره
+ خیالت راحت هیونگ ظرف شستنم عالیه
£ کوک نگو خیالت راحت ، بیشتر نگران میشم
+ عه هیونگ اعتماد کن به من
.
.
.
£ صدای چی بود؟
+ هیچی هیونگ یه فنجون از دستم سر خورد
£ باز چیشد؟
+ هیچی یه کاسه افتاد
£ دوباره چیشد؟
+ هیچی هیچی یه بشقاب شکست
£ کوک نمیخواد ظرف بشوری
+ چرا هیونگ؟
£ برای امروز بسه خسته شدی ، بیا یه گوشه بشین استراحت کن
+ باشه هیونگ ، ولی اگه کمک میخوای تعارف نکن
£ باشه حتما
۸.۷k
۲۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.