Cookie ct : کوکی شُکلاتیم🍫🌙
Cookie ct : کوکیشُکلاتیم🍫🌙
(دریا)
امیر امد دنبالم و رفتیم بیرون نشستم ک دستم گرفت بو بوسید
امیر: باز چیکار کردن؟
دریا: گوه خوردن گوه
امیر: حالا کجا بریم؟
دریا: کافه بریم
امیر: اوک
رفتیم کافه نشستیم
امیر: من امشب جای میخوام برم شب دیر میام
دریا: یعنی تا چند؟
امیر: تا ساعت ۵ صبح یا اصلا صبح بیام
دریا: کجا میخوای بری؟
امیر: یکجا دیگ شخصی نمتونم بگم
دریا: اشکال نداره
(کامیار)
دریا زنگ زد به امیر و رفتش منم عصبام خورد شد گلو دلسا رو گرفتممم و فشار دادم
دلسا: چیکار داری میکنی؟ دارم خفه میشم
کامیار: فکر نکن الان عاشقت شدم من حالم ازت بهم میخوره فهمیدی
دلسا: باشه باشه ول کن دارم خفه میشم
ولش کردم ک افتاد رو زمین یک لگدی بهش زدم
کامیار:فکر کردی دریا رو با تو خ*ر*اب عوض میکنم الانم فقط بخاطر از حرص دراوردنش چون ک با امیر دارن پیش از حد پیش میرن
اینو گفتم و از خونه زدم بیرون
(دریا)
تا ساعت ۵ بیرون بودیم امیر منو رسوند رفت امدم خونه ک دیدم کسی نیست نه دلسا نه کامیار،لباس هامو عوض کردم و خونه رو تمیز کردم رفتم تو اتاق کامیار دلسا ک لباس هایی دوتایشون همنجور افتاده بود
(دلسا)
بعد کامیار منم از خونه زدم بیرون و رفتم پیش اشنام دعا نویس باید برای کامیار چیزی میگرفتم رفتم اونجا
دلسا: میخوام برای کسی یک جادو طلسم بگیرم
اقا: قیمتش بالاست
دلسا: هرچقدر باشه میدم
اقا: بیا این کارت خوان بکش
براش پولشو کشیدم
اقا: اسم شخص؟
دلسا: کامیار اکبری و دریا اکبری
اقا: چی طلسمی؟
دلسا: کامیار از دریا دل زده بشه و عاشق من بشع
اقا: قیمتش بازم بالاست
دلسا: هرچقدر باشه میدم
اقا: بکش پس
برام طلسم نوشت گفت ک تو اتاق دریا و کامیار بزار رفتم خونه ک دیدم دریا داره خونه رو مرتب میکنه
دلسا: به به دریا خانوم
دریا: دلسا حوصلتو ندارم
دلسا: حرص میخوری ک کامیار عاشقم شده
دریا: گفتم حوصلتو ندارم رو مخم راه بری نمفهمم میام میزنمت ها
دلسا: بزن عشقم کامیار میاد دعوات میکنه
دریا: خیلی نامردی دلسا ما ۱۲ سال دوست بودیم این چی کاری بود کردی هااااا؟
دلسا: همیشه بهت حسودی میکردم بهترین خواستگار هارو داشتی بهترین خانواده رو داشتی پول داشتی ولی من چی مامان بابام طلاق گرفتن بچه طلاقم مامانم ۳ بار ازدواج کرده بابام ۵ تا زن داره من چی تو گناه نداری امیر هستش ولی مثل کامیار برای من پیدا نمیشه
دریا: چرا عشق مردم رو میدزدی؟
دلسا: بزار کامیار برای من بشه امیر برای تو
دریا: چرت نگو اینقدر
دلسا: اصلا با تو حرف زدن مثل حرف زدن با خر کامیار منو دوست داره
(دریا)
این حرفمو زد و رفت، ساعت دیگ تقریبا شده بود ۱۰ شب نه امیر نه کامیار نیومده بودن
دلسا: معلوم نیست کامیار کجاست گوشیشو جواب نمیده
(دریا)
امیر امد دنبالم و رفتیم بیرون نشستم ک دستم گرفت بو بوسید
امیر: باز چیکار کردن؟
دریا: گوه خوردن گوه
امیر: حالا کجا بریم؟
دریا: کافه بریم
امیر: اوک
رفتیم کافه نشستیم
امیر: من امشب جای میخوام برم شب دیر میام
دریا: یعنی تا چند؟
امیر: تا ساعت ۵ صبح یا اصلا صبح بیام
دریا: کجا میخوای بری؟
امیر: یکجا دیگ شخصی نمتونم بگم
دریا: اشکال نداره
(کامیار)
دریا زنگ زد به امیر و رفتش منم عصبام خورد شد گلو دلسا رو گرفتممم و فشار دادم
دلسا: چیکار داری میکنی؟ دارم خفه میشم
کامیار: فکر نکن الان عاشقت شدم من حالم ازت بهم میخوره فهمیدی
دلسا: باشه باشه ول کن دارم خفه میشم
ولش کردم ک افتاد رو زمین یک لگدی بهش زدم
کامیار:فکر کردی دریا رو با تو خ*ر*اب عوض میکنم الانم فقط بخاطر از حرص دراوردنش چون ک با امیر دارن پیش از حد پیش میرن
اینو گفتم و از خونه زدم بیرون
(دریا)
تا ساعت ۵ بیرون بودیم امیر منو رسوند رفت امدم خونه ک دیدم کسی نیست نه دلسا نه کامیار،لباس هامو عوض کردم و خونه رو تمیز کردم رفتم تو اتاق کامیار دلسا ک لباس هایی دوتایشون همنجور افتاده بود
(دلسا)
بعد کامیار منم از خونه زدم بیرون و رفتم پیش اشنام دعا نویس باید برای کامیار چیزی میگرفتم رفتم اونجا
دلسا: میخوام برای کسی یک جادو طلسم بگیرم
اقا: قیمتش بالاست
دلسا: هرچقدر باشه میدم
اقا: بیا این کارت خوان بکش
براش پولشو کشیدم
اقا: اسم شخص؟
دلسا: کامیار اکبری و دریا اکبری
اقا: چی طلسمی؟
دلسا: کامیار از دریا دل زده بشه و عاشق من بشع
اقا: قیمتش بازم بالاست
دلسا: هرچقدر باشه میدم
اقا: بکش پس
برام طلسم نوشت گفت ک تو اتاق دریا و کامیار بزار رفتم خونه ک دیدم دریا داره خونه رو مرتب میکنه
دلسا: به به دریا خانوم
دریا: دلسا حوصلتو ندارم
دلسا: حرص میخوری ک کامیار عاشقم شده
دریا: گفتم حوصلتو ندارم رو مخم راه بری نمفهمم میام میزنمت ها
دلسا: بزن عشقم کامیار میاد دعوات میکنه
دریا: خیلی نامردی دلسا ما ۱۲ سال دوست بودیم این چی کاری بود کردی هااااا؟
دلسا: همیشه بهت حسودی میکردم بهترین خواستگار هارو داشتی بهترین خانواده رو داشتی پول داشتی ولی من چی مامان بابام طلاق گرفتن بچه طلاقم مامانم ۳ بار ازدواج کرده بابام ۵ تا زن داره من چی تو گناه نداری امیر هستش ولی مثل کامیار برای من پیدا نمیشه
دریا: چرا عشق مردم رو میدزدی؟
دلسا: بزار کامیار برای من بشه امیر برای تو
دریا: چرت نگو اینقدر
دلسا: اصلا با تو حرف زدن مثل حرف زدن با خر کامیار منو دوست داره
(دریا)
این حرفمو زد و رفت، ساعت دیگ تقریبا شده بود ۱۰ شب نه امیر نه کامیار نیومده بودن
دلسا: معلوم نیست کامیار کجاست گوشیشو جواب نمیده
۹.۴k
۰۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.