پارت ۵
ا.ت ویو
هرچی دنبال مینا گشتم نبود رفتم بیرون کله حیاطو گفتم ا.ت:مینااااااا مینااااا کجا رفتی کوک:چخبرته ا.ت:مینا کجاست اون دسته من امانته کوک:من دیدم داره تو حیاط قدم میزنه بعد بیخیال شدم اومدم تو ا.ت:اگه طوریشششش شدههه باشه چییی کوک:صداتوووو بیار پایین پیداش میکنیم ا.ت:پیداش کن یکم رفت تو فکر کوک:مثل اینکه رفته یه قصر دیگه ا.ت:چی مگه اینجا قصر دیگه ایم هست کوک:آره ما اینجا گرگینه داریم حتما بردنش ا.ت:وایییی یعنی مرده کوک:احتمالش هست ا.ت:نهه تقصیر توعه کوک:تقصیر من چیه ا.ت:نباید میاوردیش تو تویی که خبر داشتی خطرناکه گذاشتی بیرون بمونه حس کردم یه چیز داغ نشست رو صورتم بهم سیلی زده بود خواستم منم بزنم که دستمو گرفت کشید جلو ا.ت:ولممم کنن کوک:خواستی چه غلطی بکنی هاننن(با داد) ا.ت:تو منو زدی منم باید بزنمت کوک:دستت بهم میخورد میکشتمت من:میکشتیم؟بعد چجوری میخواستی پدرتو درمان کنی کوک:تو پدر منو درمان میکنی و تا همیشه اینجا میمونی حق دست بلند کردن رو نداری تا به حال هیچکس نتونسته رو من دست بلند کنه من:خوب بکشم چرا وایستادی کوک:به وقتش هروقت حال پدرم خوب شد اون موقع میکشمت آویزونت میکنم سر در قصر که هرکی ببینتت درس بگیره خواستم گولش بزنم تا ولم کنه خیره شدم به یه جا اونم برگشت با پا زدم تو شیکمش حولش دادم عقب و دوییدم رفتم تو اتاق کوک:دخترهههه عوضییی آخخخ (اون رو سگ جونگ کوک و بردی بالا😐😂) داشتم میدوییدم که خوردم به یکی نگاه کردم دیدم اونم خوناشامه جیمین:واو چه بانویه زیبایی
هرچی دنبال مینا گشتم نبود رفتم بیرون کله حیاطو گفتم ا.ت:مینااااااا مینااااا کجا رفتی کوک:چخبرته ا.ت:مینا کجاست اون دسته من امانته کوک:من دیدم داره تو حیاط قدم میزنه بعد بیخیال شدم اومدم تو ا.ت:اگه طوریشششش شدههه باشه چییی کوک:صداتوووو بیار پایین پیداش میکنیم ا.ت:پیداش کن یکم رفت تو فکر کوک:مثل اینکه رفته یه قصر دیگه ا.ت:چی مگه اینجا قصر دیگه ایم هست کوک:آره ما اینجا گرگینه داریم حتما بردنش ا.ت:وایییی یعنی مرده کوک:احتمالش هست ا.ت:نهه تقصیر توعه کوک:تقصیر من چیه ا.ت:نباید میاوردیش تو تویی که خبر داشتی خطرناکه گذاشتی بیرون بمونه حس کردم یه چیز داغ نشست رو صورتم بهم سیلی زده بود خواستم منم بزنم که دستمو گرفت کشید جلو ا.ت:ولممم کنن کوک:خواستی چه غلطی بکنی هاننن(با داد) ا.ت:تو منو زدی منم باید بزنمت کوک:دستت بهم میخورد میکشتمت من:میکشتیم؟بعد چجوری میخواستی پدرتو درمان کنی کوک:تو پدر منو درمان میکنی و تا همیشه اینجا میمونی حق دست بلند کردن رو نداری تا به حال هیچکس نتونسته رو من دست بلند کنه من:خوب بکشم چرا وایستادی کوک:به وقتش هروقت حال پدرم خوب شد اون موقع میکشمت آویزونت میکنم سر در قصر که هرکی ببینتت درس بگیره خواستم گولش بزنم تا ولم کنه خیره شدم به یه جا اونم برگشت با پا زدم تو شیکمش حولش دادم عقب و دوییدم رفتم تو اتاق کوک:دخترهههه عوضییی آخخخ (اون رو سگ جونگ کوک و بردی بالا😐😂) داشتم میدوییدم که خوردم به یکی نگاه کردم دیدم اونم خوناشامه جیمین:واو چه بانویه زیبایی
۲۸.۶k
۲۱ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.