تکپارتی هیونجین: وقتی براش غذا و میوه درست میکنی و میبری
تکپارتی هیونجین: وقتی براش غذا و میوه درست میکنی و میبری براش
بخاطر سرما خوردگی هیونجین تصمیم گرفته بودی یه غذای مفید و خوشمزه براش درست کنی
هنوزم خواب بود
و بهترین زمان برای شروع کارت بود
اروم لیوان و قرصی که روی میز کنار تختتون بود رو برداشتی و از اتاق خارج شدی
اونارو گذاشتی روی اپن و از یخچال چند تا هویج و کاهو برداشتی اول میخواستی سالاد رو درست کنی
همشون رو شستی
تا وقتی که اب کش بشن داشتی دمای گاز رو درست میکردی
.
با دقت زیاد داشتی کاهو هارو خورد میکردی
متوجه زمان نشده بودی
نگاهی به غذا های روی گاز اتداختی زود از خورد کردن دست کشیدی
و به سمت گاز رفتی
.
بعد از دو ساعت کارات تموم شده بود و میز رو چیده بودی
منتظر بودی هیونجین از خواب بیدار بشه
چون هم کارای خونه رو کرده بودی هم غذا درست کرده بودی خیلی خسته بودی
اما خوشحالی هیونجین این خستگیو از بین میبره
صدای قدماشو شنیدی که داشت از پله ها پایین میومد
ا.ت؛بهتری
درحالی که داشت چشمشو مالش میداد
هیونجین:اره..ار...
نگاهش به میز پر از غذا افتاد
هیونجین؛مهمون..قراره بیاد..؟
سرتو به معنی نه تکون دادی
ا.ت:اینا برای توعه اقای هوانگ
هنوزم تعجب کرده بود
پیشش رفتیو بغلش کردی
ا.ت؛اینارو برای تو حاضر گردم چون میخوام قوی شییی
برا لحن بچه گونت خنده ای کرد
هیونجین:پس اینا برای منه
اروم سرتو تکون دادی
از بغلش جدا شدی
صورتشو نزدیک اورد
هیونجین:اما من یچی دیگه میخوام
منظورشو فهمیده بودی
پس خم شدیو و گونشو بوسیدی
با خوشحالی به سمت میز رفت روی صندلی نشست
شروع به امتحان کردن همشون کرد
هیونجین:...عال...یه ...ا.ت
با دهن پر داشت حرف میزد
خوشحال بودی که از زحمتات راضی بود و لبخندی یراش زدی.
بخاطر سرما خوردگی هیونجین تصمیم گرفته بودی یه غذای مفید و خوشمزه براش درست کنی
هنوزم خواب بود
و بهترین زمان برای شروع کارت بود
اروم لیوان و قرصی که روی میز کنار تختتون بود رو برداشتی و از اتاق خارج شدی
اونارو گذاشتی روی اپن و از یخچال چند تا هویج و کاهو برداشتی اول میخواستی سالاد رو درست کنی
همشون رو شستی
تا وقتی که اب کش بشن داشتی دمای گاز رو درست میکردی
.
با دقت زیاد داشتی کاهو هارو خورد میکردی
متوجه زمان نشده بودی
نگاهی به غذا های روی گاز اتداختی زود از خورد کردن دست کشیدی
و به سمت گاز رفتی
.
بعد از دو ساعت کارات تموم شده بود و میز رو چیده بودی
منتظر بودی هیونجین از خواب بیدار بشه
چون هم کارای خونه رو کرده بودی هم غذا درست کرده بودی خیلی خسته بودی
اما خوشحالی هیونجین این خستگیو از بین میبره
صدای قدماشو شنیدی که داشت از پله ها پایین میومد
ا.ت؛بهتری
درحالی که داشت چشمشو مالش میداد
هیونجین:اره..ار...
نگاهش به میز پر از غذا افتاد
هیونجین؛مهمون..قراره بیاد..؟
سرتو به معنی نه تکون دادی
ا.ت:اینا برای توعه اقای هوانگ
هنوزم تعجب کرده بود
پیشش رفتیو بغلش کردی
ا.ت؛اینارو برای تو حاضر گردم چون میخوام قوی شییی
برا لحن بچه گونت خنده ای کرد
هیونجین:پس اینا برای منه
اروم سرتو تکون دادی
از بغلش جدا شدی
صورتشو نزدیک اورد
هیونجین:اما من یچی دیگه میخوام
منظورشو فهمیده بودی
پس خم شدیو و گونشو بوسیدی
با خوشحالی به سمت میز رفت روی صندلی نشست
شروع به امتحان کردن همشون کرد
هیونجین:...عال...یه ...ا.ت
با دهن پر داشت حرف میزد
خوشحال بودی که از زحمتات راضی بود و لبخندی یراش زدی.
۲۰.۹k
۰۴ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.