فیک سایه " پارت ۷ "
*فلش بک - ۳ ماه قبل*
بدو بدو وارد خونه ی چوبی شد و روبروی هان نشست .
هان ، منشی سوهو بود ! و سوهو هم شهردار دورویی که به سختی میشد فهمید چی تو سرش میگذره .
هان : اینجا چیکار میکنی سوکجین ؟
جین : سوهو و افرادش ، دنبالمن .. خواهش میکنم بهم کمک کن
هان : داری ازم کمک میخوای ؟ برات مهم نیست که من منشی سوهو ام و ممکنه بسپارمت به دست افراد سوهو ؟
جین : بهت اعتماد دارم .. تمام مدت مراقبم بودی . این یکبار هم .. باید بهم کمک کنی .
هان : شروع کن همه چیز رو برام بازگو کن . باید بدونم چجوری پات به عمارت جئون باز شد !
جین بطری آب کنار دستش رو برداشت و سر کشید .
و شروع کرد به حرف زدن
جین : دو ماه پیش ... توی خیابون ها دنبال شغل میگشتم .. فقط بخاطر اینکه بتونم پول دانشگاه رفتن خواهرم رو جور کنم . یه مقدار پول داشتم ، تقریبا نزدیک ۴۰ میلیون وون . یه نفر من رو به سوهو معرفی کرد .. سوهو بهم گفت که اگر پولم رو بهش بدم ، میتونم سود کنم . دقیقا مثل اینکه پولت رو بزاری تو بانک اما با سود خیلی بیشتر از بانک ، پس تمام پولم رو به اون شهردار عوضی دادم .
هان : خب ؟ بقیش ؟
جین : پولم رو بالا کشید .. چند وقت بعد از یکی از دوستهام خواستم که چندتا از حساب بانکی های سوهو رو هک کنه و موفق شد .. وقتی تمام پولش رو از حسابش خالی کردم فهمید که کار من بوده ، الان دنبالمه .
هان پوزخند زد و گفت : نگفتم با دم شیر بازی نکن بچه ؟
سوکجین : نمیدونستم انقدر حروم زادست . خواهش میکنم یه کاری کن .. لطفا..
هان : میدونی سوهو فقط چجوری یه فرد گناهکار و میبخشه ؟!
سوکجین : زودباش بگو .. وقت ندارم ..
هان : فکر میکنم تو یه خواهر زیبا داری ! اسمش چیه ؟ هارا !
جین داد زد : داری درمورد چی حرف میزنی ؟ چه ربطی به خواهرم داره ؟
هان : اگر خواهرت پا پیش بزاره و خودش رو فدا کنه شاید .. سوهو تمام کارهایی که کردی رو فراموش کنه .
جین به سمت هان رفت و یقه ی لباس هان رو توی دستاش گرفت .
جین : داری چه زری میزنی ها ؟! چه ربطی به خواهرم داره عوضیی؟ من یه غلطی کردم چرا اون مجازات بشههه ؟؟
هان : شنیدی میگن ، یکی برای همه ، همه برای یکی ؟
با باز شدن در خونه و ریختن افراد سوهو توی خونه ، هان پوزخند زد و گفت : وقتت سر رسیده ، به حرفهام فکر کن پسر .. خواهرت میتونه برای یه شب زیرخواب اون پیرمرد باشه و هم خودش هم اعضای خانوادش رو نجات بده . و میتونه اینکار و انجام نده و شاهد پرپر شدن اعضای خانوادش جلوی چشمهاش باشه .
جین : خفه شو!
مشت محکمی توی دهن هان خوابوند که هان پخش زمین شد .
افراد سوهو دست های جین رو گرفتن و بدون توجه به تقلا کردنهاش ، جین رو سوار وَن کردن و به عمارت جئون بُردن .
--
این پارت کوتاهه پارت های بعدی جبران میشه :)
بدو بدو وارد خونه ی چوبی شد و روبروی هان نشست .
هان ، منشی سوهو بود ! و سوهو هم شهردار دورویی که به سختی میشد فهمید چی تو سرش میگذره .
هان : اینجا چیکار میکنی سوکجین ؟
جین : سوهو و افرادش ، دنبالمن .. خواهش میکنم بهم کمک کن
هان : داری ازم کمک میخوای ؟ برات مهم نیست که من منشی سوهو ام و ممکنه بسپارمت به دست افراد سوهو ؟
جین : بهت اعتماد دارم .. تمام مدت مراقبم بودی . این یکبار هم .. باید بهم کمک کنی .
هان : شروع کن همه چیز رو برام بازگو کن . باید بدونم چجوری پات به عمارت جئون باز شد !
جین بطری آب کنار دستش رو برداشت و سر کشید .
و شروع کرد به حرف زدن
جین : دو ماه پیش ... توی خیابون ها دنبال شغل میگشتم .. فقط بخاطر اینکه بتونم پول دانشگاه رفتن خواهرم رو جور کنم . یه مقدار پول داشتم ، تقریبا نزدیک ۴۰ میلیون وون . یه نفر من رو به سوهو معرفی کرد .. سوهو بهم گفت که اگر پولم رو بهش بدم ، میتونم سود کنم . دقیقا مثل اینکه پولت رو بزاری تو بانک اما با سود خیلی بیشتر از بانک ، پس تمام پولم رو به اون شهردار عوضی دادم .
هان : خب ؟ بقیش ؟
جین : پولم رو بالا کشید .. چند وقت بعد از یکی از دوستهام خواستم که چندتا از حساب بانکی های سوهو رو هک کنه و موفق شد .. وقتی تمام پولش رو از حسابش خالی کردم فهمید که کار من بوده ، الان دنبالمه .
هان پوزخند زد و گفت : نگفتم با دم شیر بازی نکن بچه ؟
سوکجین : نمیدونستم انقدر حروم زادست . خواهش میکنم یه کاری کن .. لطفا..
هان : میدونی سوهو فقط چجوری یه فرد گناهکار و میبخشه ؟!
سوکجین : زودباش بگو .. وقت ندارم ..
هان : فکر میکنم تو یه خواهر زیبا داری ! اسمش چیه ؟ هارا !
جین داد زد : داری درمورد چی حرف میزنی ؟ چه ربطی به خواهرم داره ؟
هان : اگر خواهرت پا پیش بزاره و خودش رو فدا کنه شاید .. سوهو تمام کارهایی که کردی رو فراموش کنه .
جین به سمت هان رفت و یقه ی لباس هان رو توی دستاش گرفت .
جین : داری چه زری میزنی ها ؟! چه ربطی به خواهرم داره عوضیی؟ من یه غلطی کردم چرا اون مجازات بشههه ؟؟
هان : شنیدی میگن ، یکی برای همه ، همه برای یکی ؟
با باز شدن در خونه و ریختن افراد سوهو توی خونه ، هان پوزخند زد و گفت : وقتت سر رسیده ، به حرفهام فکر کن پسر .. خواهرت میتونه برای یه شب زیرخواب اون پیرمرد باشه و هم خودش هم اعضای خانوادش رو نجات بده . و میتونه اینکار و انجام نده و شاهد پرپر شدن اعضای خانوادش جلوی چشمهاش باشه .
جین : خفه شو!
مشت محکمی توی دهن هان خوابوند که هان پخش زمین شد .
افراد سوهو دست های جین رو گرفتن و بدون توجه به تقلا کردنهاش ، جین رو سوار وَن کردن و به عمارت جئون بُردن .
--
این پارت کوتاهه پارت های بعدی جبران میشه :)
۱۱۹.۲k
۲۴ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۳۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.