منطقه ممنوعه عشق پارت ۳۸
#منطقه_ممنوعه_عشق
پارت:38
سمتم اومد
ات:جلو نیا...لـــطفا!
جونگکوک:اه بهت نیاز دارم
ات:برو ایو رو بـ...ـکـ...ـن نزدیک من نیا
جونگکوک:حسودم که حستی!
ات:لطفـــا برو
چند قدم جلو اومد که عقب رفتم و به دیوار برخورد کردم.
هع بمب بسته...
دستشو دور کـ...ـمـ...ـرم انداخت و فاصله بینمون رو کم کرد.
ات:جونگکوک لطفـــا
جونگکوک:انقد التمـــاس نکن!
دستشو زیر گوشم برد و شروع کرد به بـ...ـو...سـ...ـیـ...ـد..نم حالم داشت بهم میخورد از اینکه بزور بهم دست میزد نه!از اینکه بدون هیچ حسی بهم دست میزنه!
پرتم کرد رو تـ...ـخـ...ـت و روم خـ...ـیـ...ـمـ...ـه زد.
و این ینی فلاکت!
ات:لطفا بهم دست نزن جونگکوک منو تو هنوز خیلی بچه ایم سنمون به این چیزا نرسیده توروخدا ولم کنننننن(گریه)
جونگکوک:میخام حـ...ـسـ...ـت کنم!ـ
(اح گلبم اکلیلی شد🫠😂)
ات:نپر تو رمان
اد.لوکا:دارم تنوع ایجاد میکنم
ات:نمیخاد
اد.لوکا:دهنتو ببند تا قول و قرارمونو بهم نزدم و جونگکوک چیز...
ات:گی خوردم
اد.لوکا:افرین.
...
ات:لطفا جونگکوک بیرون پره دخت...
جونگکوک:انقد نگو بیرون پره دختره هـ...ـر...ز...ه ای مثل تو الان زیر خیلیا بوده برا من ادای حضرت مریم نگیر!
زبونم بند اومده بود و دیگه هیچی نگفتم.
چی بگم؟بگم امتحان کن ببین دخترم؟یا بگم من مثل دخترای دور و ورت نیستم؟
صد درصد گزینه دوم
ات:من مثل دخترای دور و ورت نیستم ولم کنـ کسی که دوست دختر داشته باشه و دوسش داشته باشه خیانت نمیکنه ولی ببخشید یادم رفت دارم با یه لاشی حرف میزنم!
جونگکوک:که من لاشیم اره؟نشونت می...
با صدای لیا به خودم اومدم.
لیا:ات درو باز میکنی؟
جونگکوک رو هل دادم که پخش زمین شد.
رفتم درو باز کردم که لیا با تعجب به یه نقطه ای نگاه میکرد وایی یادم رفت بگم گمشه قایم شه
به سمت نقطه ای که بهش زل زده بود چرخیدم ولی جز پولای ریخته چیزی نبود.
لیا:ات!امروز ایمان اوردم کـ...ـصـ...ـخـ...ل شدی رو پولا یزله میری بدبخت؟
الکی لبخند زدم
ات:اسگل شدم دیگه هیح بیا بریم.
و از اتاق زدیم بیرون.
پارت:38
سمتم اومد
ات:جلو نیا...لـــطفا!
جونگکوک:اه بهت نیاز دارم
ات:برو ایو رو بـ...ـکـ...ـن نزدیک من نیا
جونگکوک:حسودم که حستی!
ات:لطفـــا برو
چند قدم جلو اومد که عقب رفتم و به دیوار برخورد کردم.
هع بمب بسته...
دستشو دور کـ...ـمـ...ـرم انداخت و فاصله بینمون رو کم کرد.
ات:جونگکوک لطفـــا
جونگکوک:انقد التمـــاس نکن!
دستشو زیر گوشم برد و شروع کرد به بـ...ـو...سـ...ـیـ...ـد..نم حالم داشت بهم میخورد از اینکه بزور بهم دست میزد نه!از اینکه بدون هیچ حسی بهم دست میزنه!
پرتم کرد رو تـ...ـخـ...ـت و روم خـ...ـیـ...ـمـ...ـه زد.
و این ینی فلاکت!
ات:لطفا بهم دست نزن جونگکوک منو تو هنوز خیلی بچه ایم سنمون به این چیزا نرسیده توروخدا ولم کنننننن(گریه)
جونگکوک:میخام حـ...ـسـ...ـت کنم!ـ
(اح گلبم اکلیلی شد🫠😂)
ات:نپر تو رمان
اد.لوکا:دارم تنوع ایجاد میکنم
ات:نمیخاد
اد.لوکا:دهنتو ببند تا قول و قرارمونو بهم نزدم و جونگکوک چیز...
ات:گی خوردم
اد.لوکا:افرین.
...
ات:لطفا جونگکوک بیرون پره دخت...
جونگکوک:انقد نگو بیرون پره دختره هـ...ـر...ز...ه ای مثل تو الان زیر خیلیا بوده برا من ادای حضرت مریم نگیر!
زبونم بند اومده بود و دیگه هیچی نگفتم.
چی بگم؟بگم امتحان کن ببین دخترم؟یا بگم من مثل دخترای دور و ورت نیستم؟
صد درصد گزینه دوم
ات:من مثل دخترای دور و ورت نیستم ولم کنـ کسی که دوست دختر داشته باشه و دوسش داشته باشه خیانت نمیکنه ولی ببخشید یادم رفت دارم با یه لاشی حرف میزنم!
جونگکوک:که من لاشیم اره؟نشونت می...
با صدای لیا به خودم اومدم.
لیا:ات درو باز میکنی؟
جونگکوک رو هل دادم که پخش زمین شد.
رفتم درو باز کردم که لیا با تعجب به یه نقطه ای نگاه میکرد وایی یادم رفت بگم گمشه قایم شه
به سمت نقطه ای که بهش زل زده بود چرخیدم ولی جز پولای ریخته چیزی نبود.
لیا:ات!امروز ایمان اوردم کـ...ـصـ...ـخـ...ل شدی رو پولا یزله میری بدبخت؟
الکی لبخند زدم
ات:اسگل شدم دیگه هیح بیا بریم.
و از اتاق زدیم بیرون.
۵.۳k
۲۷ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.