𝐏/𝐭:𝟏𝟐
جین پروژه ای رو که کامل کرد بود روی میز گذاشت و آرامشی که سعی داشت از اضطراب جونگکوک کم کنه گفت "رفتم جیا رو برسونم یکم دیر شد" جونگکوک درست حواسش به جیا بود اما از این اتفاقات یه حس عجیب داشت"درسته گفتم حواست بهش باشه اما نه که بشی راننده شخصیش"جین ابرویی بالا انداخت درست جونگکوک تحت فشار بود اما جوری رفتار میکرد که انگار واقعا جیا دشمن خونیشه و اینم یادش رفته که جین جیا رو مثل خواهرش میپرسته پس لب تر کرد و گفت"کوک بنظرم خيلی داری شلوغش میکنی درکت میکنم اما رسما اون دختر شده دشمنت تو باهاش مشکل داری من که ندارم" کوک عصبی شده بود اما خودشم دلیل کارشو نمیدونست چرا حرصی شده پروژه رو از روی میز برداشت و میز دور زد جلوی جین ایستاد و با صدایی گرفته از خشم یهوییش گفت "خیلی بهتر از تو حواسم به کارام هست لازمم نیست دوستیتو با دختری که من ولش کردم بکنی تو چشمم"و با تنه به شونه اش به جین زد و از کنارش رد شد جین که با کار کوک یکم به عقب پرت شد بود با اخم هایی توهم رفته به کوک نگاه کرد این دیگه زیاد روی بود اون نمیتونست به اون جیا اینطور حرفی بزنه، اما جین این حرفش و گذاشت برای اعصبانیت و فشار کارش اما نمیدونست که اون پسر لجباز دلش حوس یه کتک از طرف جین کرده و این بحث مسخره رو قراره ادامه بده اونم پشت سر جونگکوک وارد اتاق جلسه شد و تعظيمی به بقیه سهام دارا کرد و سرجاش نشست جسله با تیکه های جونگکوک گذشت نمیدونست دلیل کارای کوک چیه که این همه پروژه رو تنهایی به اون سپرد بدون در زدن در اتاق و باز کرد و پرونده جدید و رو روی میز پرت کرد میخواست خودشو کنترل کنه اما کوک زیاده روی کرده بود جین"معلوم هست از صبح چته؟ چطور پرونده به این بزرگی و خودم تنها تو یک هفته پس بدم؟"
جونگکوک عصبی بود اما خودشم نمیدونست چش شده خونسرد همینطور که به برگه های روی میز خیره بود و هیچی ازشون نمیفهمید گفت کوک"کمتر دنبال پسمونده های مردم باشی میتونی تحویلش بدی؟"
واقعا چطور تونسته بود به بهترین دوستش و جیا همچین حرفی بزنه قطعا دیگه الان آروم نمیگیرفت این بچه همچی و یه شوخی مسخره میدونه؟
جلو رفت و یقه کوک رو گرفت و با عصبانیت غرید جین"کوک به خودت بیا بفهم چی میگی "کوک هم با عصبانیت به تبعید از جین بلند گفت کوک" میخوای چکارکنی کم مونده دیگه باهاش بخوابی " جین هم متوجه چرت و پرتا کوک بود حالش دست خودش نبود و جین اصلا دلش نمیخواست رو بهترین رفيقشو دونسنگش دست بلند کنه اما جونگکوک الان نیاز داشت تا موقعیت و درک کنه
...
بلاخره تموم شد ،یکم از میز فاصله گرفت و دقیق تر به طراحیش نگاه کرد با ندیدن عیبی لبخند بی جوني زد و کش و قصی به خودش داد تنها کاری که میتونست چند دقیقه ای از دنیا تاریکش دورش کنه طراحی بود
از پشت میز بلند شد و طراحیشو برداشت که به مدیر ارائه بده
...
حالا با دماغ های خون شده و لبای زخم شده و لباس های چروک شده روی مبل های دفتر بهم ریخته ولو شده بودن
کوک همینطور نفس نفس میزد دستمالی به سمت جین پرت کرد که درست خورد تو صورتش و بعد خودش دستمالی برداشت تا خون روی لبش و پاک کنه
کوک"فکرنمیکردم دستت اینقدر سنگین باشه"
جین لبخند بیحالی از پیروزیش زد و دستمالو برداشت محکم رو زخم کوک کشید جین "بیخودی نیست که بهت میگم بچه"
کوک مشت آرومی به بازوی جین زد و نگاهی به ساعت موچیش کرد ساعت دوازده بود و الان دیگه باید میرفت دنبال جیا از جاش بلند شد که صدای کوک درآمد" کجا؟ "جین درحالی که پیامی برای جیا میفرستاد گفت "اگه جنابعالی دوباره آتیش به پا نمیکنی میخوام برم دنبال جیا، میایی"
کوک شرمنده سرش رو پایین انداخت و
کوک"با این وضع نه" جین سری تکون داد و بعد تذکر دادن به کوک که زخمش رو پانسمان کنه کتش رو برداشتو از شرکت خارج شد و وارد پارکینگ شد
...
اینو یادم میخوام شرط بذارم
ₗᵢₖₑ:75
cₒₘₘₑₙₜ:𝟏𝟓𝟎
جونگکوک عصبی بود اما خودشم نمیدونست چش شده خونسرد همینطور که به برگه های روی میز خیره بود و هیچی ازشون نمیفهمید گفت کوک"کمتر دنبال پسمونده های مردم باشی میتونی تحویلش بدی؟"
واقعا چطور تونسته بود به بهترین دوستش و جیا همچین حرفی بزنه قطعا دیگه الان آروم نمیگیرفت این بچه همچی و یه شوخی مسخره میدونه؟
جلو رفت و یقه کوک رو گرفت و با عصبانیت غرید جین"کوک به خودت بیا بفهم چی میگی "کوک هم با عصبانیت به تبعید از جین بلند گفت کوک" میخوای چکارکنی کم مونده دیگه باهاش بخوابی " جین هم متوجه چرت و پرتا کوک بود حالش دست خودش نبود و جین اصلا دلش نمیخواست رو بهترین رفيقشو دونسنگش دست بلند کنه اما جونگکوک الان نیاز داشت تا موقعیت و درک کنه
...
بلاخره تموم شد ،یکم از میز فاصله گرفت و دقیق تر به طراحیش نگاه کرد با ندیدن عیبی لبخند بی جوني زد و کش و قصی به خودش داد تنها کاری که میتونست چند دقیقه ای از دنیا تاریکش دورش کنه طراحی بود
از پشت میز بلند شد و طراحیشو برداشت که به مدیر ارائه بده
...
حالا با دماغ های خون شده و لبای زخم شده و لباس های چروک شده روی مبل های دفتر بهم ریخته ولو شده بودن
کوک همینطور نفس نفس میزد دستمالی به سمت جین پرت کرد که درست خورد تو صورتش و بعد خودش دستمالی برداشت تا خون روی لبش و پاک کنه
کوک"فکرنمیکردم دستت اینقدر سنگین باشه"
جین لبخند بیحالی از پیروزیش زد و دستمالو برداشت محکم رو زخم کوک کشید جین "بیخودی نیست که بهت میگم بچه"
کوک مشت آرومی به بازوی جین زد و نگاهی به ساعت موچیش کرد ساعت دوازده بود و الان دیگه باید میرفت دنبال جیا از جاش بلند شد که صدای کوک درآمد" کجا؟ "جین درحالی که پیامی برای جیا میفرستاد گفت "اگه جنابعالی دوباره آتیش به پا نمیکنی میخوام برم دنبال جیا، میایی"
کوک شرمنده سرش رو پایین انداخت و
کوک"با این وضع نه" جین سری تکون داد و بعد تذکر دادن به کوک که زخمش رو پانسمان کنه کتش رو برداشتو از شرکت خارج شد و وارد پارکینگ شد
...
اینو یادم میخوام شرط بذارم
ₗᵢₖₑ:75
cₒₘₘₑₙₜ:𝟏𝟓𝟎
۳۲.۸k
۲۰ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۶۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.