🖤فیک زندانی پارت11🖤
پارت ۱۱ فیک زندانی 👇👇👇
جیمین برای چند دقیقه توی خواب فرو رفته بود که یهوو......
با صدای فیلیکس بیدار شد.
(حیحی 😁😂)
فیلیکس به همه ی زندانی ها گفت که همه دارن میرن بار و اینجا خالی شده.
جیمین تصمیم گرفت حالا که کارت عبور از سلول رو داره و ا.ت رو زیر نظر بگیره(بچم خیلی غیرتیه😅)
ا.ت ویو:
بعد از اینکه رفتم خونه ساعت ۴:۴۵ دقیقه بود
پس تصمیم گرفتم برم یه دوش بگیرم خلاصه
یه دوش سی مینی گرفتم و نشستم موهامو
خشک کردم چون موهام صاف بود دیگه اتو مو
نکشیدم بعدش یکم به پوستم کرم زدم و الان
۵:۳۰ بود تصمیم گرفتم تصمیم گرفتم یکم بخوابم
پس گوشیمو روی زنگ گذاشتم تا ساعت ۷ بیدارم
کنه
پرش به زمان بعد خواب
با صدای گوشی بیدار شدم ساعت ۷ بود
رفتم یه چیزی خوردم و اومدم شروع کردم به آماده
شدن یه آرایش کیوت و هات کردم و یه لباس
نسبتا مناسب پوشیدم( اسلاید ۲ و ۳ در پست بعد)
یه عطر تلخ و خوشبو زدم و رفتم سوار ماشینم
شدم به سمت بار.
جیمین ویو:
من سعی کردم زودتر از بقیه برم توی بار و یه گوشه بشینم که توی دید مردم نباشم چون الان من فرار کردم.
رفتم روی یه میز نشستم و یه ویسکی🍷 (یه نوع الکل یا شرابه دوستان)
سفارش دادم.
بعد چند مین دیدم اون رئیس شون با ۳ نفر دیگه اومدکه فکر کنم نگهبان بودن و برای امنیت بیشتر اومدن.
یهو دیدم که .... .
بقیه در پارت بعدی:
شرطا برای پارت12:
15 تا لایک❤
25 تا کامنت📨📱
جیمین برای چند دقیقه توی خواب فرو رفته بود که یهوو......
با صدای فیلیکس بیدار شد.
(حیحی 😁😂)
فیلیکس به همه ی زندانی ها گفت که همه دارن میرن بار و اینجا خالی شده.
جیمین تصمیم گرفت حالا که کارت عبور از سلول رو داره و ا.ت رو زیر نظر بگیره(بچم خیلی غیرتیه😅)
ا.ت ویو:
بعد از اینکه رفتم خونه ساعت ۴:۴۵ دقیقه بود
پس تصمیم گرفتم برم یه دوش بگیرم خلاصه
یه دوش سی مینی گرفتم و نشستم موهامو
خشک کردم چون موهام صاف بود دیگه اتو مو
نکشیدم بعدش یکم به پوستم کرم زدم و الان
۵:۳۰ بود تصمیم گرفتم تصمیم گرفتم یکم بخوابم
پس گوشیمو روی زنگ گذاشتم تا ساعت ۷ بیدارم
کنه
پرش به زمان بعد خواب
با صدای گوشی بیدار شدم ساعت ۷ بود
رفتم یه چیزی خوردم و اومدم شروع کردم به آماده
شدن یه آرایش کیوت و هات کردم و یه لباس
نسبتا مناسب پوشیدم( اسلاید ۲ و ۳ در پست بعد)
یه عطر تلخ و خوشبو زدم و رفتم سوار ماشینم
شدم به سمت بار.
جیمین ویو:
من سعی کردم زودتر از بقیه برم توی بار و یه گوشه بشینم که توی دید مردم نباشم چون الان من فرار کردم.
رفتم روی یه میز نشستم و یه ویسکی🍷 (یه نوع الکل یا شرابه دوستان)
سفارش دادم.
بعد چند مین دیدم اون رئیس شون با ۳ نفر دیگه اومدکه فکر کنم نگهبان بودن و برای امنیت بیشتر اومدن.
یهو دیدم که .... .
بقیه در پارت بعدی:
شرطا برای پارت12:
15 تا لایک❤
25 تا کامنت📨📱
۱۶.۱k
۲۲ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.