p8توهم
پارت 8
توهم
--------------------------
تقریبا نیم ساعتی میشد ک دم در خونه ایستاده بود ....بدون هیچ فکری فقط به دستگیره ی در خیره شده بود و تکون نمییخورد ...نمیدونست میتونه وارد بشه یا نه ...نمیدونست میتونه وارد خونه ای بشه ک بهترین خاطرات زندگیش رو اونجا رقم زده بود ...با کسی که دیگه پیشش نیست و قرار نیست هیچوقت ببینش ...
بعد از کلی کلنجار رفتن با خودش کلید رو دراورد و اروم در رو هل داد ...
هیچ چیز تغیر نکرده بود ...همه چیز مثل قبل بود ..تابلوی کج خونه ...لباسای روی مبل ...دستکش بوکس جونگکوک ...
اروم کوله رو روی زمین گذاشت و به سمت دستکشا رفت ...روی زمین نشست و یکی از دستکشا رو توی دستش گرفت ...همون دستکشی بود ک دوسال پیش خودش برای جونگکوک گرفته بود ...خاظرات اون روز جلوی چشماش به پرواز دراومدن...دستکش رو برگردوند و امضای خنده دار جونگکوک و خودش رو دید
---------فلش بک-----------
+ یا خجالت نمیکشی غذای منو میخوری؟
_ورزش کردم گشنمه خوووو
+تو همیشه گشنته ...
به جونگکوک ک تو یه دستش ظرف کیمچی و تو یه دستش نودل بود خیره شدی...در عجب بودی چطوری وقتی اینقد میخورد هیچی به وزنش اضافه نمیشد ...
+باز رفتی سه ساعت تو باشگاه بوکس کار کردی؟
به دستش ک زخم شده بود و معلوم بود حسابی کیسه بوکس رو خرد کرده اشاره کردی...
اروم خندید :بلاخره یجوری باید جبران این غذاهای خوشمزه ای ک درست میکنی رو با کالری سوزوندن بکنم ...
دوتا دستکش مشکی سفید مخصوص بوکس از پشت سرت دراوردی ...
+داراداداننننن ...اینا رو برات گرفتم ک وقتی بوکس کار میکنی دستات زخمی نشن...
سرشو بالا گرفت و به دستکشایی براقی ک با ذوق نگه داشته بودی نگاه کرد ...
+خواستم یه مدل دیگش رو بگیرم...اون رگه های قرمز هم داشت ولی امروز رفتم تمومش کرده بود ...امیدوارم از همین خوشت بیاد ...
هنوز حرفی نمیزد و با چشمای درشت و کهکشانیش بهت نگاه میکرد ...
دستتو یکم عقب اوردی ...ترسیدی ک شاید خوشش نیومده باشه..
+البته اگه از رنگش و مدلش خوشت نیومده متونی بری عوضش کنی من ناراحت نمیش....
حرفت با حبس شدن توی بغل گرمش قطع شد ...
_دیوونه شدی اسکل؟این خیلی قشنگه...
دستکشا رو از دستت گرفت و پوشید ....گارد دفاعی گرفت لبخند زد ...
+باشه بابا حالا گاردتو بیار پایین نکشیمون یوقت ...
دستتو گرفت و بردت توی پذیرایی ...یه خودکار مشکی داد دستت
_بیا روی این بخش سفید زنگش به یادگاری بنویس...میخوام نگهش دارم..
لبخندی به ذوق بچه گونش زدی و خودکارو ازش گرفتی ...دودیقه بعد سرتو بالا اوردی و با تحسین به اثر هنری مسخرت خیره شدی ...
+خودمونیم ها من باید برم نقاش شم...
_نکشیمون کیم کارداشیان ...
+دستکشامو پس میگیرماااا...
_بشین تا منم پسش بدم...
حرصی شدی و خواستی بزنی پس کلش ولی اون فرار کرد و تو افتادی دنبالش
+فقط دستتم بهت نرسه توله سگ
نوشته ی روی دستکش:هی خره...یادت باشه موقع تمرین بپوشیش ..دستات زخمی میشه...
جونگکوک هم در جواب برات یه انگشت ف*اک کشیده بود
توهم
--------------------------
تقریبا نیم ساعتی میشد ک دم در خونه ایستاده بود ....بدون هیچ فکری فقط به دستگیره ی در خیره شده بود و تکون نمییخورد ...نمیدونست میتونه وارد بشه یا نه ...نمیدونست میتونه وارد خونه ای بشه ک بهترین خاطرات زندگیش رو اونجا رقم زده بود ...با کسی که دیگه پیشش نیست و قرار نیست هیچوقت ببینش ...
بعد از کلی کلنجار رفتن با خودش کلید رو دراورد و اروم در رو هل داد ...
هیچ چیز تغیر نکرده بود ...همه چیز مثل قبل بود ..تابلوی کج خونه ...لباسای روی مبل ...دستکش بوکس جونگکوک ...
اروم کوله رو روی زمین گذاشت و به سمت دستکشا رفت ...روی زمین نشست و یکی از دستکشا رو توی دستش گرفت ...همون دستکشی بود ک دوسال پیش خودش برای جونگکوک گرفته بود ...خاظرات اون روز جلوی چشماش به پرواز دراومدن...دستکش رو برگردوند و امضای خنده دار جونگکوک و خودش رو دید
---------فلش بک-----------
+ یا خجالت نمیکشی غذای منو میخوری؟
_ورزش کردم گشنمه خوووو
+تو همیشه گشنته ...
به جونگکوک ک تو یه دستش ظرف کیمچی و تو یه دستش نودل بود خیره شدی...در عجب بودی چطوری وقتی اینقد میخورد هیچی به وزنش اضافه نمیشد ...
+باز رفتی سه ساعت تو باشگاه بوکس کار کردی؟
به دستش ک زخم شده بود و معلوم بود حسابی کیسه بوکس رو خرد کرده اشاره کردی...
اروم خندید :بلاخره یجوری باید جبران این غذاهای خوشمزه ای ک درست میکنی رو با کالری سوزوندن بکنم ...
دوتا دستکش مشکی سفید مخصوص بوکس از پشت سرت دراوردی ...
+داراداداننننن ...اینا رو برات گرفتم ک وقتی بوکس کار میکنی دستات زخمی نشن...
سرشو بالا گرفت و به دستکشایی براقی ک با ذوق نگه داشته بودی نگاه کرد ...
+خواستم یه مدل دیگش رو بگیرم...اون رگه های قرمز هم داشت ولی امروز رفتم تمومش کرده بود ...امیدوارم از همین خوشت بیاد ...
هنوز حرفی نمیزد و با چشمای درشت و کهکشانیش بهت نگاه میکرد ...
دستتو یکم عقب اوردی ...ترسیدی ک شاید خوشش نیومده باشه..
+البته اگه از رنگش و مدلش خوشت نیومده متونی بری عوضش کنی من ناراحت نمیش....
حرفت با حبس شدن توی بغل گرمش قطع شد ...
_دیوونه شدی اسکل؟این خیلی قشنگه...
دستکشا رو از دستت گرفت و پوشید ....گارد دفاعی گرفت لبخند زد ...
+باشه بابا حالا گاردتو بیار پایین نکشیمون یوقت ...
دستتو گرفت و بردت توی پذیرایی ...یه خودکار مشکی داد دستت
_بیا روی این بخش سفید زنگش به یادگاری بنویس...میخوام نگهش دارم..
لبخندی به ذوق بچه گونش زدی و خودکارو ازش گرفتی ...دودیقه بعد سرتو بالا اوردی و با تحسین به اثر هنری مسخرت خیره شدی ...
+خودمونیم ها من باید برم نقاش شم...
_نکشیمون کیم کارداشیان ...
+دستکشامو پس میگیرماااا...
_بشین تا منم پسش بدم...
حرصی شدی و خواستی بزنی پس کلش ولی اون فرار کرد و تو افتادی دنبالش
+فقط دستتم بهت نرسه توله سگ
نوشته ی روی دستکش:هی خره...یادت باشه موقع تمرین بپوشیش ..دستات زخمی میشه...
جونگکوک هم در جواب برات یه انگشت ف*اک کشیده بود
۱۲.۸k
۰۱ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.