برایت بستری گسترده ام از یاس و بابونه
برایت بستری گسترده ام از یاس و بابونه
پر از نقش و نگارِ پنجِ وارونه
دو پلکِ پنجره پایین
برویِ آن کشیده پرده یِ توری
که تا وقتِ سحر، خیره نماند ماه، بر رویت
نچیند تا گُلی از باغِ گیسویت
نبوسد تا ستاره دزدکی گلبرگِ شب بویت
سرت بر بالشِ نرمِ حریرِ ململی بگذار
برویِ هم دو مژگانِ بلندِ مخملی بگذار
فدایِ خستگی هایت
به قربانِ تو و پربستگی هایت
یکی یکدانه یِ دیرین!
ببینی خاب هایِ چون عسل، شیرین
پر از نُت هایِ شیدایی
برایت مینوازم باز، موسیقیِ لالایی
عزیزِ مهربان من!
پر از نقش و نگارِ پنجِ وارونه
دو پلکِ پنجره پایین
برویِ آن کشیده پرده یِ توری
که تا وقتِ سحر، خیره نماند ماه، بر رویت
نچیند تا گُلی از باغِ گیسویت
نبوسد تا ستاره دزدکی گلبرگِ شب بویت
سرت بر بالشِ نرمِ حریرِ ململی بگذار
برویِ هم دو مژگانِ بلندِ مخملی بگذار
فدایِ خستگی هایت
به قربانِ تو و پربستگی هایت
یکی یکدانه یِ دیرین!
ببینی خاب هایِ چون عسل، شیرین
پر از نُت هایِ شیدایی
برایت مینوازم باز، موسیقیِ لالایی
عزیزِ مهربان من!
۳.۳k
۱۳ شهریور ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.