فیک ۶۶
این حرف باعث شد کمی هانول عصبی اما باید تحمل میکرد تا هوسوک از اتاق بره بیرون
هانپل به خاطر فشاره عصبی شکمش کمی درد میکرد
هوسوک آروم خم شد و بو*سه ای روی بازو دخترک زد و بلند شد از اتاق بره بیرون تا نصف اتاق رو طی کرد و آروم برگشت
گفت
هوسوک :جونگ هی انتخابمه
لبخندی زد و رفت بیرون
هانول وقتی هوسوک رفت بلند شد و دستشو گذاشت روی شکمش و کمی ماساژ داد
بعد از اینکه آروم شد کمی به فکر فرو رفت یعنی الان کوک دنبالش میگرده یعنی پیداش میکنه
٢هفته بعددددد
کوک
با دادی که کوک زد همه ترسیدن
کوک:یعنی چی که پیداش نکردین هااااااا
معلوم هست این دو هفته چیکار میکردین
گلدونی که کنار میز بود برداشت و دقیقا کناره یکی از افرادش
رد شد
کوک: عوضی های بی خاصیت
پیامی به گوشیش اومد
هوسوک:انگار دختر و پسرت خیلی عجله دارن به دنیا بیا د
به خوبی دارم از داراییت مراقبت میکنم نیازی به تشکر نیست
با این پیاما بیشتر میکرد
دوهفته قبل پسرک کلی ضرر به خودش زده بود
این دفع معلوم نبود میخواد چیکار کنه
هانپل به خاطر فشاره عصبی شکمش کمی درد میکرد
هوسوک آروم خم شد و بو*سه ای روی بازو دخترک زد و بلند شد از اتاق بره بیرون تا نصف اتاق رو طی کرد و آروم برگشت
گفت
هوسوک :جونگ هی انتخابمه
لبخندی زد و رفت بیرون
هانول وقتی هوسوک رفت بلند شد و دستشو گذاشت روی شکمش و کمی ماساژ داد
بعد از اینکه آروم شد کمی به فکر فرو رفت یعنی الان کوک دنبالش میگرده یعنی پیداش میکنه
٢هفته بعددددد
کوک
با دادی که کوک زد همه ترسیدن
کوک:یعنی چی که پیداش نکردین هااااااا
معلوم هست این دو هفته چیکار میکردین
گلدونی که کنار میز بود برداشت و دقیقا کناره یکی از افرادش
رد شد
کوک: عوضی های بی خاصیت
پیامی به گوشیش اومد
هوسوک:انگار دختر و پسرت خیلی عجله دارن به دنیا بیا د
به خوبی دارم از داراییت مراقبت میکنم نیازی به تشکر نیست
با این پیاما بیشتر میکرد
دوهفته قبل پسرک کلی ضرر به خودش زده بود
این دفع معلوم نبود میخواد چیکار کنه
۱۹.۰k
۲۸ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.