-پارت:آخر-
ادامه:
جونگکوک:"حالا راحت شدی ؟ ... بگیر بخاب"
میلرزیدم و برای اینکه رزش بدنم و کنترل کنم لبمو گاز گرفتم
بعد از اون خودش روی تخت دراز کشید و منتظر نگاهم کرد
من هنوز شوکه بودم
ا.ت:"..ببخشید؟.."
جونگکوک:"نمیخای بیای اینجا؟"
دستاشو دوباره رو هوا گرفت و تکون داد
از خجالت دل پیچه گرفته بودم
و پاهامو دیوانه وار تکون میدادم
ات:"چی .. چ چرا ... آخه"
جونگکوک:"چته چرا انقدر خجالت میکشی ... هنوز خجالتت از بین نرفته؟ "
"فکر کردم با کارایی که کردم حداقل بهتر شده"
ابروهاشو بالا انداخت
ا.ت:"چه توقعی ازم داری؟"
دوباره لبمو گاز گرفتم
دستم کشیده شد و رویه تخت افتادم به محض افتادنم حتی نرسیدم بفهمم که چی شد
لبای باریکی بین لبام قرار گرفت و بدون هیچ حرکتی فقط ساکتم کرد
نفسم به شمارش افتاد
در همین هین(حین؟)شونمو گرفت و سمت خودش کشید دستشو از زیر سرم رد کرد و گذاشت رو موهام و ازم جدا شد
جونگکوک:"نباید انقد ازم خجالت بکشی واقعا که ..."
ا.ت:"چی برای خودت بلغور میکنی لعنتی"
دوباره صورتم داغ شده بود
دست دیگش رو روی کمرم گذاشت و چشماشو بست
زیرلب غرغر کردم:"عیشش فکرشم نمیکردم برای اولین قرار انقد پیش بره که بخام الان رو تخت خوابش باشم و یکی از لباساش تنم باشه .."
دستش به پهلوهام فشار اورد
جونگکوک:"هی هنوز میشنوم چی میگی"
ا.ت::بهتره واقعا بگیری بخابی"
زیرلب:"تا واقعا از خجالت منفجر نشدم"
جونگکوک:"لعنت به تویی که انقد بامزه ایی که باعث شدی تا این حد پیش برم"
ا.ت:"لطفا بزار بخابم"
دوباره لباشو بهم چسبوند و خوابیدید
tthe end
بالخره😢
تمومم شد این لعنتییییییییی
هرچند فکر کنم بازم موضوع دارم
درخواستی و البته یکی پیش خودم
اه چقد زیاده موضوعا🥲🥲
جونگکوک:"حالا راحت شدی ؟ ... بگیر بخاب"
میلرزیدم و برای اینکه رزش بدنم و کنترل کنم لبمو گاز گرفتم
بعد از اون خودش روی تخت دراز کشید و منتظر نگاهم کرد
من هنوز شوکه بودم
ا.ت:"..ببخشید؟.."
جونگکوک:"نمیخای بیای اینجا؟"
دستاشو دوباره رو هوا گرفت و تکون داد
از خجالت دل پیچه گرفته بودم
و پاهامو دیوانه وار تکون میدادم
ات:"چی .. چ چرا ... آخه"
جونگکوک:"چته چرا انقدر خجالت میکشی ... هنوز خجالتت از بین نرفته؟ "
"فکر کردم با کارایی که کردم حداقل بهتر شده"
ابروهاشو بالا انداخت
ا.ت:"چه توقعی ازم داری؟"
دوباره لبمو گاز گرفتم
دستم کشیده شد و رویه تخت افتادم به محض افتادنم حتی نرسیدم بفهمم که چی شد
لبای باریکی بین لبام قرار گرفت و بدون هیچ حرکتی فقط ساکتم کرد
نفسم به شمارش افتاد
در همین هین(حین؟)شونمو گرفت و سمت خودش کشید دستشو از زیر سرم رد کرد و گذاشت رو موهام و ازم جدا شد
جونگکوک:"نباید انقد ازم خجالت بکشی واقعا که ..."
ا.ت:"چی برای خودت بلغور میکنی لعنتی"
دوباره صورتم داغ شده بود
دست دیگش رو روی کمرم گذاشت و چشماشو بست
زیرلب غرغر کردم:"عیشش فکرشم نمیکردم برای اولین قرار انقد پیش بره که بخام الان رو تخت خوابش باشم و یکی از لباساش تنم باشه .."
دستش به پهلوهام فشار اورد
جونگکوک:"هی هنوز میشنوم چی میگی"
ا.ت::بهتره واقعا بگیری بخابی"
زیرلب:"تا واقعا از خجالت منفجر نشدم"
جونگکوک:"لعنت به تویی که انقد بامزه ایی که باعث شدی تا این حد پیش برم"
ا.ت:"لطفا بزار بخابم"
دوباره لباشو بهم چسبوند و خوابیدید
tthe end
بالخره😢
تمومم شد این لعنتییییییییی
هرچند فکر کنم بازم موضوع دارم
درخواستی و البته یکی پیش خودم
اه چقد زیاده موضوعا🥲🥲
۲۷.۳k
۱۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.